ثناجونثناجون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

نى نى عسلك

سفر به جزيره پوكت

1392/7/7 14:49
نویسنده : ماماني
2,723 بازدید
اشتراک گذاری

تصمیم گرفتیم بریم مسافرت. برنامه مون اینه که مسافرت تابستانی مامان وبابا با هم میرن ومسافرت عید با شما دوتا جوجه بلاها!

ولی امسال با توجه به دلبستگی شدیدت به این نتیجه رسیدیم که بهتره تو رو هم با خودمون ببریم !قرار شد خواهرجون پیش مامان جان بمونه .

نگران پرواز بودم خیلی طولانی بود وحتما برای تو خسته کننده!تدابیر زیادی اندیشیدم از جمله بردن کتاب و اسباب بازی و ایپد و خوراکی های سرگرم کننده !حتی شیشه شیرت رو هم اماده گذاشتم تا به محض پرواز بهت بدم تا گوشهای کوچولوت درد نگیره ولی مشکل یه چیز دیگه بود که ما ازش غافل شدیم !!!!و اون هم اینکه از بستن کمربند صندلی هواپیما بدت میومد !ناراحتخیلی عجیب بود چون همیشه کمربند صندلی ماشین رو برات می بستیم وشکایتی نداشتی ولی حالا!!

روی صندلی خودت که اصلا نشستی تو بغل من هم اگه کمربند رو می دیدی که دورت بسته شده اون قدر جیغ می زدی که همه مسافرا به ما لبخند ملیح می زدن!نیشخندمهماندارها هم زوم کرده بودن روی ما که حتما باید کمربند کوچولوتون بسته باشه !ایرانی هم نبودن که با تو رو خدا ونمیذاره خب چیکار کنم واز این حرفها قانعشون کنیم ؛خلاصه این شد که در تمام لحظاتی که چراغ کمربندها رو ببندین روشن میشد کلیه مسافرها کلی با جیغ های شما خانوم گل مشعوف میشدن !حالا ما یه نشست وبرخاست در دوحه ویکی هم در کووالالامپور داشتیم و نشست اخر در پوکت .جمعا 6بار وهر بار نیم ساعت والبته پرواز برگشت هم همین برنامه ادامه داشت........چشمم رو بستم روی این زمان ها و بعد دیدم چقدر خانوم بودی و کلی سرمون رو گرم کردی وکلی بازی کردی .

 روز اول هتل اول که در پاتونگ بودیم .یه روز بارونی وزیبا.مامانی هم که عاشق بارونه و از قدم زدن زیر بارون لذت میبره البته هر یه قطره بارون اینجا کل صورتتو خیس می کنه وبا بارونهای ناز دار ایران که خرامان خرامان از اسمون به زمین میان خیلی توفیر داره!!!در عرض چند دقیقه کاملا خیس اب میشی!نیشخند

عکس از طبقه سوم هتل گرفته شده.

مگه میشه جایی اب باشه ومن پاهامو توش نذارم!

 واااای خدا جون !دارم خیس میشم!

 اخ موهام خیس شد!یکی به داد من برسه!

 حالا باید اینجوری نگاه کنم!افسوس

 

 میوه های خاردار که وقتی بازشون می کردی بوی نا مطبوعی داشتن وورودشون تو هتل ممنوع بود!

 

 منم بلدم از این فیگورها بگیرم!چشمک

 واااای!عجب روزی بود !خیلی خسته شدم بس که نشستم تو کالسکه ومامان وبابام هی راه رفتن!ابرو

وای !چقدر لگو!

 من باید به منبعش دسترسی پیدا کنم!

 بعد سه روز با کشتی رفتیم جزیره فی فی!از زیباترین جزایر دنیا.

 اونقدر هوا خوب بود که من وبابایی ومامایی تصمیم گرفتیم بریم رو عرشه واز خیر صندلی بگذریم!والبته خیلی های دیگه هم همین فکر رو داشتن!

دوست خوبم.ipadجونم. تو هم با من اومدی ددری!به خاطر رطوبت هوا کلی به فرهای موهام اضافه شد و کلی خاطر خواه پیدا کردم!اخه مثل موهای من کم پبدا میشه تو بچه های توریست!

 نماهایی از جزیره فی فی.

 

    

 بعد سوار قایق موتوری شدیم و رفتیم سمت مخالف جزیره که هتل ما بود!

 مامایی گوشهای منو برای محافظت در برابر صدای موتور قایق گرفته!

 

 کی دیده من اصلا دست به چیزی بزنم؟

دیزاین این گلدون اب اصلا مطابق سلیقه من نیست!باید یه کمی تغییر وتحول بهش بدم! 

                                این هم در ورودی ویلای ما!

 اولین کار ثناجون به محض ورود!

هووورا!استخر!

 

 من فقط می خوام پاهامو بذارم توی اب!فقط همین!

مامانی به من شک نکن ! ببین فقط پاهام تو ابه! 

 و چند دقیقه بعد:خب هوس اب تنی کردم !

 

 

 

 پیش به سوی خوردن صبحانه!

اخه این عینک وکلاه به چه دردی می خورن!

بابایی گشنمونه بذار بریم دیگه!ابرو

 

 اخ جون طو طو دیدم !هر جور شده باید از اینجا رد بشم برم بگیرمشون!

 اووووومدم سراغتون!

 

 

 مگه میشه جایی اب باشه ومن پاهامو توش نذارم!!!!!!حتی اگه پر از نیلوفر باشه!

 برین کنار جای پای من باز بشه!

 

 اخ جون! بازم اب تنی!

مامانی من از این اب پرفشار خوشم نمی اد!استرس

ادامه ی اکتشافات!

یه فکر خوووووب به سرم زده!

میوه تون رو برین تو اب بخورین بیشتر حال میده!

نظرم عوض شد!باید برم میوه هارو نجات بدم!

خسته شدم دیگه!خمیازه

مامانی:تعجب

بای بای مامان!

وقتی همه صندل هاشون رو در اوردن لابد من هم باید در بیارم دیگه!متفکر

 این دسته های در انقدر زیبا هستن که مامانی دلش نیومد عکسشون رو نگذاره!افرین به ذوق وسلیقه طراحش.

 وااای!چقدر صابون های خوشگل و خوش بو!یعنی من نباید دست بزنم!سوال

 اخ جون!well come drink!نوشیدنی نارگیل و اناناس مخصوص هتل که وقتی وارد هتل شدیم با این نوشیدنی پذیرایی شدیم و چون طعمش فوق العاده بود بابایی دم به دقیقه تو کافی شاپ اونو سفارش میداد!من هم که عاشقش بودم تقریبا هیچی برای بابایی نمی ذاشتم بمونه!از هولم که بابایی نخوره یه ضرب نصفشو خوردم!چشمک

میوه های استوایی! 

 این وان چرا خالیه!اول ابش رو باز کنم!

چی می تونم  توش بندازم؟ 

 اولین چیز دم دست!

 

 جونمی جون سرسره!

 

 

 یه اب پرتقال خنک می چسبه بعد سرسره بازی!

من وموبایل بابایی!استفاده از موقعیت!بابایی داره ابتنی می کنه!

ااااااخانومه!چیکار داری!خوشگل ندیدی مگه تا حالا!

 کشتی برگشتمون!

 در برگشت از جزیره فی فی هوا خیلی طوفانی بود ومجبور شدیم سرجامون روی صندلی ها بشینیم .

کشتی با امواج برخورد می کرد وتکون های عجیب وغریب می خورد ،خیلی ها در حال بالا اوردن بودننیشخندولی من مثل کوه محکم واستوار وسط راه نشسته بودم وایپد بازی می کردم!مامانی یه لحظه یه صفحه ایپد نگاه کرد نزدیک بود حالش به هم بخوره از بس که کشتی تکون می خورد!

افتخار دادم توریستها کلی از من عکس بگیرن در حالی که چشماشون از تعجب گرد شده بود که من چقدر مهارت دارم در کار با ایپد!

 

 هتل سوم.جزیره ناکا!

 اخه چرا فکر نکردن فاصله سنگها برای من زیاده!

 

  

مامانی فدای اون لبخندت بشه !

چرا عینکها رو تک شیشه نساختن!کفایت می کرد!!!

 بپوشم یا نپوشم!متفکر

 نه!مثل اینکه بهتره پام کنم!

 

من و مامایی در استخر! 

بعد از زحمات فراوان برای رسیدن به مقصود!تشویق

حالا کدوم پارو رو باید بردارم؟ 

 جزر در دریا!همون جایی که صبح قایق سواری کردیم،عصر پیاده روش راه می رفتیم!

بعد از یه روز پر هیجان!خواب

اخی میوه های بیچاره!چرا به سیخ کشیده شدن!من باید نجاتشون بدم!

 من با دوست پسر چینی ام! 

بین من ودوست پسرم سر لیوان های اب دعوا شد!

دوست پسرم:توروخدا قهر نکن، بیا همه لیوانها مال تو!

 ثنا:نه نمی خوام!دل منو شکستی!دیگه با بخشیدن لیوانهات نظرم عوض نمیشه!

 پسر کوچولوی چینی:تو رو خدا برگرد اخه من دوست دختر به این چشم درشتی از کجا گیر بیارم! 

پسر چینی:منو ببخش! 

ای دنیا! 

 نه مامانی من غم به دلم راه نمی دم!لیوانم هنوز توش کلی یخ داره!این مهمه!

فردای اونروز:اشتی! 

 

توپم کو؟متفکر

تلاش برای نشستن روی تخت!

بعد از بازی با یه خوراکی خوشمزه!خوشمزه

بس که تو افتاب بودی حسابی برنزه شده بودی و خط مایو پیدا کرده بودی !صورتت خیلی نمکی شده بود نفس مامان!

 چه حالی میده!

چند لحظه ای ماشینم عوض شد!خیلی تفاوتی نداره!این یکی رو من می برم، تو اون یکی منو می بردن!نیشخند

ولی پای من که نمی رسه به گاز!چه جوری برم!!!!!تعجب

اینم مراسم خداحافظی با جزیره!بای بای 

 

 

 

 عکس کارت پستالی بسیار زیبا.حیف که به خاطر قرار گرفتن در نی نی وبلاگ مامانی مجبور شد کیفیتشو بیاره پایین!

عروسک نازم

 زیباترین لحظات مسافرتمون در کنار تو رقم خورد.همیشه لبهات پر خنده باشه!ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿
5 مهر 92 13:35
همیشه به مسافرت عزیزم
خیلی نازی عکساتم نازن


خيلى ممنون خااله جون مهررربون.
براى محمدپارساى گل.
مامان محمدرهام جون
5 مهر 92 23:44
سلااااااااااام



راستش من یه کامنت نامفهوم از شما دارم.شرمنده هاااااااا

ولی حدسم اینه که توی کامنت اصلیتون نام رو ذکر نکردین واین باعث میشه کامنت ثبت نشه.یعنی ثبت نشده.



عکسها همه عااااالی ومحشر بودن مخصوصا آخری که بینظیره.

عکسهای ثنا گلی ودوست پسر چینی اش وتوضیح نوشتتون عالی بود خیلی حظ کردم.

نوشیدنی نووووووووووووووش جونت،آب بازی گوارای وجودت.

فرارت از دست اون خانومه خیلییییییییییییییی بامزه بود عروسکم.جای
خواهر گلیتم خالی بود توی عکسها.

مامانی فرشته ها رو ببوسین لطفا



سلام عزيزم .شما درست فهميدين.من متوجه نشدم كه بدون نام پيامم ثبت نميشه!!!!!!!حتما دوباره ميام وكامنتم رو دوباره مى ذارم .خوشحالم كه بهم گفتين.
خيلى ممنون خاله جون كه اينقدر دقيق عكسامو نگاه كردين ومطالب مامانى رو خوندين .
دوست پسرچينى ام خيلى خاطرخواه من شده بود مامان وباباش هم چشم از من برنمى داشتن!
واااااي راست مى گين جاى خواهرجون خيلى خيلى خالى بود!و دلم براش تنگ شده بود
محمد رهام جون روببوسين .فيگورهاش خيلى باحاله !

مامان نگار
7 مهر 92 10:09
سلام خانمی.
ان شاا.. همیشه به سفر و شادی همراه با سلامتی.
عزیزم مرسی که به وبلاگ نگار من اومدی و در مورد مشکلم راهنماییم کردی. تصمیم ما هم بالاخره همین شد که شب ها به نگار شیر ندم. دعا کنید موفق بشم.
مطالب و عکسهای ثنا جونم واقعا جذاب و زیبا هستن. خدا براتون حفظشون کنه هر دوتا عسلتونو. .
راستی از پست بیماری ثنا متوجه شدم که شما پزشک هستین. تبریک. خوشحال میشم بیشتر با هم آشنا بشیم و از تخصصتون برام بفرمایید.
دوباره به ما سر بزنید. منتظرتون هستم.
درضمن با اجازتون لینکت کردم.
بووووووووووووووس


سلام عزيزم .كار درستى انجام دادى يه كمى سخت هست ولى بالاخره بايد انجام بشه.
ممنونم از لطفت.
در واقع من دندانپزشك هستم وبراى همين هم در خصوص دندانهاى نگارجون يه كمى اطلاعات به شما دادم.
من هم لينكت مى كنم دوست خوبم.

سانی مامی شادیسا
7 مهر 92 12:41
همیشه به سفر و گردش.
عکسا واقعا عالی بود. دلم بد جور خواسسسسسسسسسست
اینکه لحظه به لحظه ی سفر رو به طور مصور نشون داده بودی خیلی خوب بود. ماشالله ثنا هم خیلی خانم شده و معلوم بود که خیلی همکاری کرده. خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته
اما جای خواهر جونش خالی بوده


ممنونم خاله جون.ايشالا تابستون سال بعد شما هم برين البته ماهم باتون مياييم تنها نباشين غصه بخورين!!!!
به خواهر جون هم خيلى اينجا خوش گذشته !مامانى در پست بعدى از خواهر جون مى نويسه!حتما بياين بخونين ها!!!!!!
انسیه
8 مهر 92 15:21
ایشالا همیشه به سفر و سلامتی و دلخوشی عزیزم
چه دوست پسره نازی خاله


خيلى ممنون خاله جون مهربون.خودش كه خاطر خواهم بود هيچ ،مامان وباباش چشم از من بر نمى داشتن نمى دونم چرا.
مامان مهسا
9 مهر 92 9:50
سلام عزیزم عکسای فوق العاده ای گرفتی.واقعا آدم از دیدنشون لذت میبره.حتما به ثنا جونم خیلی خوش گذشته ایشالله.


سلام .خيلى ممنون .لطف دارى شما.بعععععله به ثنا گلى كه خييييييلى خوش گذشته!
بازم به ما سر بزن خاله جون.
مرمر(مامی کسرا)
12 مهر 92 23:08
عزیزم عکسا عالی بودن....دست مامی درد نکنه بخاطر گذاشتن این پست زیبا....ثنا جونمونم خیلی خوشمله...خدا حفظش کنه براتون...بازم به ما سر یزنید...


قرررربونت .
چشم حتما.
مرمر(مامی کسرا)
12 مهر 92 23:09
موافقم..من لینکتون کردم عزیزم...


واسه ى كسراجون.
شیما مامان شاهین کوچولو
14 مهر 92 13:41
وای چه جاهای باحالییییییییییییییی دلم خواست
اونجا بهشت بود احیانا؟؟؟


به بهشت نزديك بود واقعا!
مامان دینا
14 مهر 92 18:28
به به مسافرت .معلومه خیلی خوش گذشته از دیدن عکسها و دیدن نوشته هاتون واقعا لذت بردم .مناظر خیلی زیبا بودندخیلی میخواستم منم از نزدیک این زیباییها رو ببینم .ثنا نقلی هم که دیگه نگو مثل همیشه خانم و دوست داشتنی


ممنونم خانومى.ايشالا من عكسهاى شما رو از اين مناظر ببينم.
خاله مهررربون هميشه نسبت به ثناى من محبت دارى.مى بوسمت. 
مامان نگار
21 مهر 92 12:05
خصوصی دارین


حتما عزيزم.
فاطمه
1 آبان 92 12:41
راستش من چون پسرم 11 ماهشه مي ترسم سفر ببرمش. تا حالا دو بار شمال و دو بار قم رفته چه برسه به سفر خارجي اما انقدررر عکسها قشنگ بود و انقدر ثنا به زيباييهاي اونجا اضافه کرده بود و انقدر نوشته هاي شما باز هم به زيباييهاش اضافه کرده بود که دلم خواست. مي تونمب پرسم کدوم کشور رفتين و کجاهاش؟ به ظنرت پسرم چند وقتش بشه برم که بفهمه و لذت ببره؟


خب البته با بچه هم مسافرت كار راحتى نيست.دردسرهاى خاص خودش رو داره.پيش بينى كردن اتفاقات پيش رو وامادگى قبلى كار رو يه كم راحت مي كنه.ثنا رو در سه ماهگيش روسيه بردم ودر نه ماهگى قبرسشجاعت ديگه! كاريش نميشه كرد!!
اين عكسا متعلق به تايلنده!جزيره پوكت وفى فى.
الان هم مى تونى ببريش ولى بايد كشورهايى رو انتخاب كنى كه بيشتر از اب وهوا و مناظر لذت ببرى نه براى خريد و بازديد اثار و جاهاى خاص اون كشور.چون بچه همكارى نمى كنه وحوصله اش سر ميره نه شما لذت ميبرى از مسافرتت نه بچه.غذا خيلى مهمه.بايد درنظر گرفته بشه زير يه سال يه كمى سخته چون غذاى كمكى درست كردن تو مسافرت جزء اعمال شاقه است بعد از يك سال هم بايد ببينى غذاى اون هتل ،رستورانهاى اون كشور ...چيه بچه مى تونه بخوره؟؟؟؟مثل چين وكشورهاى اسياي جنوب شرقى ،هند و....شش ماهگى از همه وقتا راحتتره!
خلاصه كلى پيش بينى هاى ديگه كه اگه بخوام بنويسم يه چند صفحه اى ميشه!
ولى لذت سفر رو نميشه از دست داد !
ارلا
10 آبان 92 22:52
وااااااااااااااااااااااااااای چه مطلب پر هیجاااااااااااااااااااااانی مطلب قهره باحااااااااااااااااااااااااال بود کلی اخه دوستی با پسر چینییییییییییییییییییییی ومنت کشی وااااااااااااااااااااای


بابای دوقلوها
22 بهمن 92 12:39
سلام و درود یه سفرنامه تصویری بسیار زیبا، جالب و جذاب به همراه توضیحات مبسوط از مامان خانوم گل. فول لایک، وری نایس
ماماني
پاسخ
thanks a lot.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نى نى عسلك می باشد