سفر به جزيره پوكت
تصمیم گرفتیم بریم مسافرت. برنامه مون اینه که مسافرت تابستانی مامان وبابا با هم میرن ومسافرت عید با شما دوتا جوجه بلاها!
ولی امسال با توجه به دلبستگی شدیدت به این نتیجه رسیدیم که بهتره تو رو هم با خودمون ببریم !قرار شد خواهرجون پیش مامان جان بمونه .
نگران پرواز بودم خیلی طولانی بود وحتما برای تو خسته کننده!تدابیر زیادی اندیشیدم از جمله بردن کتاب و اسباب بازی و ایپد و خوراکی های سرگرم کننده !حتی شیشه شیرت رو هم اماده گذاشتم تا به محض پرواز بهت بدم تا گوشهای کوچولوت درد نگیره ولی مشکل یه چیز دیگه بود که ما ازش غافل شدیم !!!!و اون هم اینکه از بستن کمربند صندلی هواپیما بدت میومد !خیلی عجیب بود چون همیشه کمربند صندلی ماشین رو برات می بستیم وشکایتی نداشتی ولی حالا!!
روی صندلی خودت که اصلا نشستی تو بغل من هم اگه کمربند رو می دیدی که دورت بسته شده اون قدر جیغ می زدی که همه مسافرا به ما لبخند ملیح می زدن!مهماندارها هم زوم کرده بودن روی ما که حتما باید کمربند کوچولوتون بسته باشه !ایرانی هم نبودن که با تو رو خدا ونمیذاره خب چیکار کنم واز این حرفها قانعشون کنیم ؛خلاصه این شد که در تمام لحظاتی که چراغ کمربندها رو ببندین روشن میشد کلیه مسافرها کلی با جیغ های شما خانوم گل مشعوف میشدن !حالا ما یه نشست وبرخاست در دوحه ویکی هم در کووالالامپور داشتیم و نشست اخر در پوکت .جمعا 6بار وهر بار نیم ساعت والبته پرواز برگشت هم همین برنامه ادامه داشت........چشمم رو بستم روی این زمان ها و بعد دیدم چقدر خانوم بودی و کلی سرمون رو گرم کردی وکلی بازی کردی .
روز اول هتل اول که در پاتونگ بودیم .یه روز بارونی وزیبا.مامانی هم که عاشق بارونه و از قدم زدن زیر بارون لذت میبره البته هر یه قطره بارون اینجا کل صورتتو خیس می کنه وبا بارونهای ناز دار ایران که خرامان خرامان از اسمون به زمین میان خیلی توفیر داره!!!در عرض چند دقیقه کاملا خیس اب میشی!
عکس از طبقه سوم هتل گرفته شده.
مگه میشه جایی اب باشه ومن پاهامو توش نذارم!
واااای خدا جون !دارم خیس میشم!
اخ موهام خیس شد!یکی به داد من برسه!
حالا باید اینجوری نگاه کنم!
میوه های خاردار که وقتی بازشون می کردی بوی نا مطبوعی داشتن وورودشون تو هتل ممنوع بود!
منم بلدم از این فیگورها بگیرم!
واااای!عجب روزی بود !خیلی خسته شدم بس که نشستم تو کالسکه ومامان وبابام هی راه رفتن!
وای !چقدر لگو!
من باید به منبعش دسترسی پیدا کنم!
بعد سه روز با کشتی رفتیم جزیره فی فی!از زیباترین جزایر دنیا.
اونقدر هوا خوب بود که من وبابایی ومامایی تصمیم گرفتیم بریم رو عرشه واز خیر صندلی بگذریم!والبته خیلی های دیگه هم همین فکر رو داشتن!
دوست خوبم.ipadجونم. تو هم با من اومدی ددری!به خاطر رطوبت هوا کلی به فرهای موهام اضافه شد و کلی خاطر خواه پیدا کردم!اخه مثل موهای من کم پبدا میشه تو بچه های توریست!
نماهایی از جزیره فی فی.
بعد سوار قایق موتوری شدیم و رفتیم سمت مخالف جزیره که هتل ما بود!
مامایی گوشهای منو برای محافظت در برابر صدای موتور قایق گرفته!
کی دیده من اصلا دست به چیزی بزنم؟
دیزاین این گلدون اب اصلا مطابق سلیقه من نیست!باید یه کمی تغییر وتحول بهش بدم!
این هم در ورودی ویلای ما!
اولین کار ثناجون به محض ورود!
هووورا!استخر!
من فقط می خوام پاهامو بذارم توی اب!فقط همین!
مامانی به من شک نکن ! ببین فقط پاهام تو ابه!
و چند دقیقه بعد:خب هوس اب تنی کردم !
پیش به سوی خوردن صبحانه!
اخه این عینک وکلاه به چه دردی می خورن!
بابایی گشنمونه بذار بریم دیگه!
اخ جون طو طو دیدم !هر جور شده باید از اینجا رد بشم برم بگیرمشون!
اووووومدم سراغتون!
مگه میشه جایی اب باشه ومن پاهامو توش نذارم!!!!!!حتی اگه پر از نیلوفر باشه!
برین کنار جای پای من باز بشه!
اخ جون! بازم اب تنی!
مامانی من از این اب پرفشار خوشم نمی اد!
ادامه ی اکتشافات!
یه فکر خوووووب به سرم زده!
میوه تون رو برین تو اب بخورین بیشتر حال میده!
نظرم عوض شد!باید برم میوه هارو نجات بدم!
خسته شدم دیگه!
مامانی:
بای بای مامان!
وقتی همه صندل هاشون رو در اوردن لابد من هم باید در بیارم دیگه!
این دسته های در انقدر زیبا هستن که مامانی دلش نیومد عکسشون رو نگذاره!افرین به ذوق وسلیقه طراحش.
وااای!چقدر صابون های خوشگل و خوش بو!یعنی من نباید دست بزنم!
اخ جون!well come drink!نوشیدنی نارگیل و اناناس مخصوص هتل که وقتی وارد هتل شدیم با این نوشیدنی پذیرایی شدیم و چون طعمش فوق العاده بود بابایی دم به دقیقه تو کافی شاپ اونو سفارش میداد!من هم که عاشقش بودم تقریبا هیچی برای بابایی نمی ذاشتم بمونه!از هولم که بابایی نخوره یه ضرب نصفشو خوردم!
میوه های استوایی!
این وان چرا خالیه!اول ابش رو باز کنم!
چی می تونم توش بندازم؟
اولین چیز دم دست!
جونمی جون سرسره!
یه اب پرتقال خنک می چسبه بعد سرسره بازی!
من وموبایل بابایی!استفاده از موقعیت!بابایی داره ابتنی می کنه!
ااااااخانومه!چیکار داری!خوشگل ندیدی مگه تا حالا!
کشتی برگشتمون!
در برگشت از جزیره فی فی هوا خیلی طوفانی بود ومجبور شدیم سرجامون روی صندلی ها بشینیم .
کشتی با امواج برخورد می کرد وتکون های عجیب وغریب می خورد ،خیلی ها در حال بالا اوردن بودنولی من مثل کوه محکم واستوار وسط راه نشسته بودم وایپد بازی می کردم!مامانی یه لحظه یه صفحه ایپد نگاه کرد نزدیک بود حالش به هم بخوره از بس که کشتی تکون می خورد!
افتخار دادم توریستها کلی از من عکس بگیرن در حالی که چشماشون از تعجب گرد شده بود که من چقدر مهارت دارم در کار با ایپد!
هتل سوم.جزیره ناکا!
اخه چرا فکر نکردن فاصله سنگها برای من زیاده!
مامانی فدای اون لبخندت بشه !
چرا عینکها رو تک شیشه نساختن!کفایت می کرد!!!
بپوشم یا نپوشم!
نه!مثل اینکه بهتره پام کنم!
من و مامایی در استخر!
بعد از زحمات فراوان برای رسیدن به مقصود!
حالا کدوم پارو رو باید بردارم؟
جزر در دریا!همون جایی که صبح قایق سواری کردیم،عصر پیاده روش راه می رفتیم!
بعد از یه روز پر هیجان!
اخی میوه های بیچاره!چرا به سیخ کشیده شدن!من باید نجاتشون بدم!
من با دوست پسر چینی ام!
بین من ودوست پسرم سر لیوان های اب دعوا شد!
دوست پسرم:توروخدا قهر نکن، بیا همه لیوانها مال تو!
ثنا:نه نمی خوام!دل منو شکستی!دیگه با بخشیدن لیوانهات نظرم عوض نمیشه!
پسر کوچولوی چینی:تو رو خدا برگرد اخه من دوست دختر به این چشم درشتی از کجا گیر بیارم!
پسر چینی:منو ببخش!
ای دنیا!
نه مامانی من غم به دلم راه نمی دم!لیوانم هنوز توش کلی یخ داره!این مهمه!
فردای اونروز:اشتی!
توپم کو؟
تلاش برای نشستن روی تخت!
بعد از بازی با یه خوراکی خوشمزه!
بس که تو افتاب بودی حسابی برنزه شده بودی و خط مایو پیدا کرده بودی !صورتت خیلی نمکی شده بود نفس مامان!
چه حالی میده!
چند لحظه ای ماشینم عوض شد!خیلی تفاوتی نداره!این یکی رو من می برم، تو اون یکی منو می بردن!
ولی پای من که نمی رسه به گاز!چه جوری برم!!!!!
اینم مراسم خداحافظی با جزیره!
عکس کارت پستالی بسیار زیبا.حیف که به خاطر قرار گرفتن در نی نی وبلاگ مامانی مجبور شد کیفیتشو بیاره پایین!
عروسک نازم
زیباترین لحظات مسافرتمون در کنار تو رقم خورد.همیشه لبهات پر خنده باشه!