بیست وهفت ماهگی
نازنین دخترم!بیست ونه ماهگیت داره تموم میشه ولی من هنوز بیست وهفت ماهگیت رو پست دایم نکردم!
جونم برات بگه که:
برنامه هات موقع نماز خوندن من تماشاییه !!!!!وقتی میبینی دارم نماز می خونم به سرعت برق خودتو می رسونی . اگه یادم باشه ومهرمو برداشته باشم که وسط سجاده خودتو پههههن می کنی !میگم پهن به معنای واقعیه !دست وپاتو باز می کنی دقیقا به منظور اینکه جای سجده رفتن من رو پر کنی ومن متحیر که سرمو باید کجا بگذارم!همون 15 درجه تغییر جهت قبله اغلب یه کمکی می کنه!اگه غفلت کرده باشم ومهرمو برنداشته باشم که دیگه باید خوابشو ببینم !مهر رو برمی داری و چند قدم عقبتر می شینی به من لبخند ملیح می زنی !هر چه قدر هم دستمو دراز کنم که مهرمو بدی افاقه نمی کنه !اون وقت مجبورم فرش رو کنار بزنم و سرمو بگذارم رو سنگها!
بعد که به سجده میرم مهر رو پرت می کنی اون دوردوراوبه سرعت نور خودتو می رسونی به مامانی و میشینی روی گردن مامان !بعد خوندن واجبات وهفت مرتبه مستحبات!!!!هنوز روی گردن بنده جا خوش کردی ومحکم کمر مامانی رو چسبیدی ناچارا یه پاتو می گیرم و بلند میشم !از خوشحالی جیغ می کشی انگاری سوار ترن هوایی شدی وترن میره تو سرازیری!
حالا جای شکرش باقیه که چادرم رو بالا نمی زنی که بری توش بغلم وایستی !کاری که خواهرجون وقتی کوچولو بود می کرد!متاسفانه عکاس نداریم از این لحظات دیدنی عکس بندازه!شرحش خالی از لطف نبود که به یادگار برات نوشتم که وقتی خانوم شدی وخاطراتت رو خوندی بدونی چه وروجکی بودی عسلی مامان!
بله؟کسی چی گفت راجع به من؟؟؟؟
اخ جون ماشین سواری اونم با نی نی ام!
اول باید استارت بزنیم!
بعد دنده رو عوض می کنییییییم!مامانی عزیزم اموزش رانندگی خرج داره!!!نمیشه که همین جوری اینجا وایسادی نگاه می کنی و یاد می گیری!
ولی اموزش رانندگی برای شما نی نی نازم رایگانه!حالا بیا خودت بشین پشت فرمون قربونت برم!!!
خب دیگه رسیدیم! بیا بریم طبیعت گردی!
چه مناظر زیبایی!
مامانی یه طوطو اونجاست!!!
ای وای !نی نی ام فدای طوطو شد!!!!!بیا یه ماچت کنم از دلت دربیارم!
یه روز هم که مامانی حسابی غافلگیر شد:
نقل مامان!اونجا چیکار می کنی؟
قربونت برم!اونقدر خوابت میومد که تا بالای تخت نتونستی بری!
بعد از مسافرتمون تصميم گرفتم كه ديگه شيشه شير رو مرخص كنيم بره !خيلى زحمت كشيده بود وحالا وقت استراحتش بود!يادش بخير خودمونو كشتيم تا شيشه بگيرى تا ازاين وابستگى به شير مادر كم كنيم ولى قبول نمى كردى انواع واقسام شيشه ها وسر شيشه ها رو امتحان كردم با روشهاى مختلف .فايده نداشت.عاشق شير مامانى بودى وبس .غذا هم كه كلا تعطيل بود به دنبال این عشق اتشین.با مشورت دكترت تصميم گرفتيم از شير مادر بگيريمت بلكه وضعيت تغيير كنه !با كم كردن دفعات تغذيه با سينه از شير گرفتمت وخوشبختانه خيلى خوب همكارى كردى وراحت اين كار رو انجام دادم .عزيز دلم تو دختر انعطاف پذيرى هستى ومن بى نهايت از اين موضوع خوشحالم. وبالاخره شيشه رو پذيرفتى اونهم در يكسالگي وبا قطع كامل شير مادر!!!! وحالا در دوسال وسه ماهگى شيشه رو مى خوام ازت بگيرم .خداروشكر باز هم با من همكارى كردى ودر طى روز شيرت رو با ليوان ونى بهت ميدم وشبها هم با ترفند اب جايگزين شير،برنامه شير شبانه ات تعطيل شد !
ثنا نانازی در حال ناخونک زدن به شیرینی دست پخت بابا که بدون شکر درست شده!
خووواهر!اونجا رو ببین!
ثنا در مهمونی خونه مامان عطیه و امیرحسین!
این ماشین امیر حسین ایراد فنی پیدا کرده !کاپوت رو بزنم بالا معلوم میشه!!!
مامانی پس چرا این کاپوته بالا نمیره!
نه خیر این طوری نمیشه!می برمشون خونه مون بلکه اونجا بتونم یه تعمیر اساسی بکنم!!!!
خاله بازی با وسایل عطیه چه حالی میده!
ثنا:من باید دنیا رو از اون بالا بالا ها ببینم! مامانی:
هووووووورا!موفق شدم!
ویوووووووو!عجب ارتفاعی!!!!
دنیا چقدر فرق می کنه از این بالا!همه چیز رو ریز می بینم!
بای بای مامان!
همیشه در قلبم جای دارید گل های قشنگ من!