یک صبح در باغ موزه
چند روز پیش رفتیم باغ موزه برای صبحونه خوری!
با یه برنامه مخصوص کودکان امروز ودیروز غافلگیر شدیم!شما دوتا وروجک شیطون بلا هم که براتون خدا ساخته بود کلی ذوق کردین که نگو!البته مامان وبابا هم سورپرایز شدن بازی های دوران کودکی شون رو مهیا کرده بودن تا کودکان دیروز هم کودک درونشون یه خودی نشون بده!نقطه بازی روی تخته. منچ .ماهیگیری با قلاب .مارپله.ساختن قایق کاغذی ومسابقه اونها تو جوی اب!
شرکت کنندگان با دیسیپلین وقتی قایقشون برنده میشد کلی جیغ میکشیدن!
بابایی مطمئنی پی خونه ات محکمه؟
محل کشیدن نقاشی یا نوشتن مطلب که قراره روی بورد گذاشته بشه!
مامایی ببین چقدر نقاشی ام خوشگل شده!
نقاشی ساره جون که خانواده اش رو کشیده.اون دختر مو طلایی هم خودشه!
ثناجون در حال تلاش برای فهم علت وجودی این مهره ها!
ساره جون با دستهای دستبند زده اماده برای مسابقه دقت وتمرکز که ما بهش می گفتیم هوشیار وبیدار!بچه های قدیم حتما یادشونه!
ساره گلی وبابایی با بازی مارپله!در مقیاس فوق سوپر!!!
ووییییییی!مار نیشت نزنه خواهر جون!
موفق باشی خواهرجون!
این بار ساره جون پشت فرمونه!
موفق باشی گل قشنگم!