سی ماهگی
به دلیل الودگی هوا مدارس ابتدایی تعطیل شدن . صدای گریه وشیون بود که از خونه ما بلند شد!!!ساره خانوم هی اشک می ریخت و به مسببان این تعطیلی نفرین می کرد!راه می رفت وحرص می خورد :اخه چرا!من می خوام برم مدرسه !و من همچنان متفکرانه با خودم می گفتم بسم الله زمونه عوض شده !!!!
برای دو روز متوالی دوباره مدارس تعطیل شدن ساره گلی مثل یه توپ در حال انفجار بود چپ وراست بدوبیراه می گفت بعد هم که دید انگار فایده نداره !اومد پیش من تا به گناهانش اعتراف کنه چون فکر می کرد شاید این تنبیهی از طرف خدا برای اونه و وقتی من براش گفتم که این طور نیست وخدا خیلی خیلی تو رو دوست داره واین به خاطر اشتباهات ادمهاست که برای خودشون مشکل درست میکنن !فکر کرد که تنها کاری که می تونه بکنه اینه که نماز بارون بخونه که خدا بارون رحمتش رو بر سر ما بباره و تعطیلی مدارس لغو بشه !و من باز براش توضیح دادم که خدا خیلی در حق بندگانش لطف می کنه ولی اگه ادمها به اشتباهاتشون ادامه بدن ....باید چکار کرد؟
عکس های ثنا خوشگله در تولد ساریناجون
عیدغدیر تولد سارینا دخترعمه ثنا وساره بود.سارینا اصلا حال خوشی نداشت اخه مریض بود ولی بقیه بچه ها خیلیخوش بودن و کلی شیطونی کردن!شما نانازی مامان هم تا اخر تولد با نی نی های سارینا بازی کردی و انگار نه انگار تولدی هم در جریانه!بی خیال این حرفها!
سارینا:تو رو خدا ولم کنین !الانه است که گریه ام بگیره ها!!!1
مامانی من این نی نیمممم رو می خوام!
ثنا و نی نی!
ثنا:مامانی شما به برنامه های خودتون ادامه بدین!من راحتم!!!
شکرخدا اوضاع خوابت بهتر شده وخیلی کم از خواب بیدار میشی و به دنبال پیشنهاد بابایی یه لایه زیرپوشت رو کم کردیم و دیدیم که بعععله به خاطر اینکه خیلی گرمت میشد از خواب بلند میشدی و با کم کردن لباست احساس بهتری داشتی وتا صبح می خوابیدی البته گاهگداری بیدار میشی ولی خوشبختانه بابایی رو صدا میزنی!من هم تخت می خوابم !گهی زین به پشت وگهی پشت به زین!بابایی هم ناله کنان تو خواب میگه نمیشه تو بری پیشش؟من هم میگم حتما عزیزم! و شما هم می فرمایید مامانی برو بابا بیاد!و البته poor daddy......ولی خوشبختانه زود می خوابی وبابا خواب خوشش رو دوباره از سر میگیره!!!
ورژن جدید الفبای فارسی رو ابداع کردی !به اخر همه کلماتت میم اضافه می کنی واونم مثل علامت مد می کشی!لالا=لالامممم بازی=بازیممممم نی نی=نی نیمممم نه=نمممممم
اون قدر هم با ناز وادا میگی واطوار میریزی که من موندم از کجا یاد گرفتی!خواهری که اصولا اهل این قر و فر ها نیست و مامانی هم که نه .....پس.....
دبشب دستتو انداخته بودی گردن مامان عسلکم وچشمات رو هم محکم روی هم فشرده بودی یعنی من خوابم!بعد تو همون حالت می گفتی مامانی شیمممممم!(یعنی شیر) من هم که عاشق این عشوه پرونی هاتررررررفتم برات شیر اوردم البته برخلاف میلم!چون شام نخورده بودی وتو تحریم شیر بودی!!!!
یه نکته جالب که اتفاقی دیدم این بود که تا حالا فکر می کردم باipadکار می کنی فقط دوست داری فیلم وعکس های نی نی نقلی بودنت رو ببینی و بازی های ساده و نقاشی و ... انجام میدی و ناغافلی دیدم داری با موبایل من هم بازی می کنی نشستم کنارت ببینم چه جوری بازی می کنی ؟دیدم بازی pouاوردی وقتی غذا داره از اسمون برای پو می باره چپ و راست میری وغذاها رو می دیدی به خورد پو!!!!!و وقتی نعل اسب ولنگه کفش میاد از اسمون میگی اه اه!!!!!!!!و پو رو می کشی کنار اینا رو نخوره!! اون هم تو صفحه کوچک موبایل!!!!خییییلی حرفه ای!!!!!!!برای یه جوجه دو سال ونیمه !!!!جل الخالق!
مامانی دوتا دوتا!!!!(تازه از خواب بیدار شدی)
مامانی بیا توپ بازی!
بگیر اومد!!!
بنداز مامانی من منتظرم!
نه خیر!این مامانی هم همش داره حرف می زنه با بابایی!فایده نداره!
خودم بازی کنم با خودم بهتره!
چندروز پیش ناغافل تب کردی بدون هیچ علامتی!نه ابریزش بینی نه بی قراری وبی حالی و...حال عمومی ات خوب بود!فقط تب بالا وشدید!قطره وشیاف استامینوفن کارگر نبود پاشویه هم بی فایده!سریعا رسوندمت دکتر اطفال.یه نصفه پنی سیلین6.3.3 تجویز کرد وتوصیه کرد مرتبا در جریان احوالاتت بگذارمش تا فرداشب!بعد از تزریقت اومدیم خونه وتا سه نیمه شب پاشویه کردم تا اینکه تبت پایین اومد وخوابیدم.ولی فردا دوباره وضع همین طور بود.بعد سه روز تبت قطع شد!بابایی گفت عجب بیماری شیکی بود فقط تب!!!
ثنا نانازم در حال لالا دادن به نی نی هاش!
جونم برات بگه که به منبع لاک های مامانی دسترسی پیدا کردی!یعنی قفل کودک رو از جا کندی(سازندگان این فقل ها قدرت شما نقلی ها رو دست کم گرفتن به خصوص اگه اراده کنین که چیزی رو داشته باشین)یه دفعه لاک مشکی انتخاب کردی ظاهرا درش محکم نبوده!واااای!دست وپات مشکی شده بود بعد هم فکر کرده بودی اگه میشه دست وپا رو لاک زد حتما در کمد وسنگ های کف والبته لباسهات رو هم می تونی........ کلی اطلاعاتم در زمینه پاک کردن لاک از روی لباس بالا رفت!اماده پاسخگویی به هر گونه سوال در این زمینه هستم!
اینجا لاک ابی رو زدی به دستت!چون مامانی فکر می کرد که در همه لاک ها رو سفت کرده وباز هم از قدرت شما غفلت کرده بود!از رنگ ابی خوشت میاد واولین رنگی بود که اسمش رو یاد گرفتی!
یاد یکی از کارهای ساره جون افتادم از اون کارهایی که باعث شده الان دیگه خیلی با کارهای بچه غافلگیر نشم !یه روز تو مطب داشتم کار ترمیم دندان یکی از بیماران رو انجام میدادم وساره هم تو اتاق بغل داشت بازی می کرد اون موقع چهار سالش بود!که یه دفعه صدای گریه شدیدی اومد !سراسیمه دویدم که چی شده!دیدم ساره چسب قطره ای رو برداشته وبا اون همه انگشتهاشو به هم چسبونده وخودش از ترس اینکه چرا انگشتاش از هم باز نمیشن به وحشت افتاده!حالا چسب قطره ای رو از کجا گیر اورده بود و پرستارش اون موقع داشت چیکار می کرد!رو نمی دونم!سریع کار مریضم رو پانسمان کردم و ساره رو برداشتم وپریدم تو ماشین وسریع رفتم خونه!ساره هم فقط جیغ می کشید !خوشبختانه یه removerناخن مصنوعی داشتم و قطره قطره روی انگشتاش ریختم واروم اروم یکی یکی انگشتهارو از هم باز کردم!پوست انگشتاش انقدر نازک بود که کوچکترین تقلا برای جداکردنشون می تونست پوستشو بکنه!!!
ثناجون در حال نشون دادن هنر نمایی اش به مامان!
مامانی ناخونام قشنگ شدن؟
یکی از نا خن هات رو که خیلی قشنگ لاک زده بودی رو برات گذاشتم!کلی براش ذوق می کردی وبه همه لاکت رو نشون میدادی!
دو هفته ای به یکی از عروسکهای خواهرجون علاقه شدیدی نشون دادی انقدر که تو خواب هم بغلت می کردی!
نازنین دخترهای من دوستتون دارم همیشه و هرلحظه.