نوروز 93-قسمت2
نوروز 93-قسمت2
امروز روز ولادت باسعادت بانو فاطمه زهرا(س)است.این روز رو به همه مادران به خصوص به مادرم تبریک میگویم .
مهربان مادر عزیزتر از جانم .هیچ کس در دنیا جای تو رو در دلم نمی گیره و هیچ محبتی در دنیا با محبتهای بی توقع تو نمی تونه برابری بکنه.دستت رو می بوسم و ارزو می کنم سایه وجودت همیشه برسرم باشه.
قسمت دوم سفرمون رو تو این پست برات گذاشتم.
از اصفهان برگشتیم و در یک روزی که تهران بودیم مامانی کلی کار داشت.وسایل سفر قبلی باید مرتب میشد و سرجاشون می رفت و یکسرس وسایل دیگه که متناسب سفر بعدیمون بود باید تو چمدونها جا می گرفت.روز پرکاری برای مامان بود.اخرشب هم که باید می رفتیم فرودگاه امام برای پرواز به ترکیه به مقصد انتالیا.
در هواپیما.
وقتی ثنا کوچولوی ملوس حاضر نباشه از صندلیش استفاده بکنه این میشه که بابایی وساره جون در خواب ناز فرو می روند 
الخصوص بابایی که از دو صندلی برای جا دادن هیکل خود استفاده مفید می کند
والبته از ساره جون هم به عنوان تکیه گاه بهره برداری می نماید و چشم بندی که مبادا نور چراغ خواب خوشش را ناخوش کند ووووو مامانیه طفلکی ثنا به بغل با پای خواب رفته از این منظره عکس می گیرد
و اهی از سر حسرت خوابی که نمی تواند برود
اونم بعد از اون همه فعالیت روزانه!!!!خب عزیز دلم نازنین مامان بشین روی صندلیت دیگه!حالا اگه دوس هم نداری بشینی رو صندلیت حداقل تو بغل بابایی بخواب!!
هتل ما در انتالیا.
پارک ابی هتل.
این عکس از بالکن اتاق مشرف به هتل مجاور گرفته شده.
اوایل هر وقت از این قسمت رد میشدیم اصرار داشتی که حتما سنگهای اینجا رو بکنی(جمع اوری سنگهای مختلف یکی از کارهای مورد علاقه اته)!اینجا هم ورودی به فضای باز هتل بود و تقریبا روزی چندبار رد میشدیم.بعد از چندبار امتحان کردن قسمتهای مختلفش دیگه مطمئن شدی سنگها سفت چسبیدن سرجاشون!!!
هوا فوق العاده مطبوع بود ونسیم ملایمی می وزید.
بریم هواخوری!
با احتیاط دمای اب استخر رو چک می کنی!
مامانی سرده .برم توش سرما می خورمااا!
خیلی ناز وادا داری خوشگله!(قرررربون اون ناز کردنت برم)
هتل uallبود یعنی تمام مدت در حال خوردن بودی!
غیر از صبحانه وناهارو شام که بسیار مفصل و با منوی متنوع به صورت بوفه بود در محوطه هتل هم الاچیقهای مختلفی تعبیه شده بود که برای میهمانان کباب ترکی انواع پنکیکها وافل نانهای محلی و نوشیدنی های مختلف میوه های قاچ شده و.....سرو میشد.از صبح تا شب خیلی به وضعیت شکممون می تونستیم رسیدگی بکنیم.ولی خب بابایی که اهل این حرفها نبود ومامانی هم که مجبور بود خیلی خودشو کنترل بکنه(حاصل این کنترل شدید فقط سه کیلو اضافه وزن ناقابل در این یه هفته بود!!!
) می مونه شما دوتا نقل ما که از خودتون حسابی پذیرایی بکنین!
رستوران هتل.
من باید خودم انتخاب کنم چی بخورم!
در بین میزها گردش می کردی تا ببینی از چی خوشت میاد!و مرتب از مامانی می خواستی:مامان منو ببل کن!
بعضی وقتها هم ما برات چیزی رو انتخاب می کردیم که حدس می زدیم دوست داری!و شما:نه نیمی خوام!
این هم غذای مفصلی که ثناجون از این خوان گسترده برای خودش در نظر گرفته!
مامان جون عزیزم من نگران اضافه وزنتم به خدا!
خب معلومه که از نشسته خوردن این غذای مفصل هم خوشت نمیاد!
یکی از دسرها بستنی بود که یکی از گارسون ها سرو می کرد.
ثنا:پس این اقاهه که بستنی میده کوشش؟
اگه ما شانس میاوردیم این اقاهه نبود 
ولی اگه بود که وعده ناهار یا شامت بستنی بود!
قیافه دختری که از مامانش می خواد پاستیل بخره!
و مامانی مخالفت می کنه.
این هم وقتی مامانش بهش میگه اقاهه به ما پاستیل نمی فروشه!(فروشنده سمت چپ تصویر ایستاده)نگاه غضب الود گریبان فروشنده رو میگیره!
حالا حساب کنید ما حداقل چهاربار از جلوی این فروشگاه توی هتل رد میشدیم و هر دفعه همین برنامه بود.
بعد از یه روز پرتلاش.
این تختخواب رو از طرف هتل برات اوردن ولی اصلا دوست نداشتی بری توش بخوابی !بعد از کلی تبلیغات برای تختت و همراهی ساره جون که مرتب می رفت توش می خوابید و تو رو وسوسه می کرد که وای چقدر خوبه !چقدر کیف میده!راضی شدی که بری توش بخوابی.البته به شرطی که پنجره پایین تخت رو باز می گذاشتیم تا هروقت اراده کردی بتونی بیایی بیرون!یه بار هم نصفه شب از بس غلت زدی از اون پنجره اومده بودی بیرون کف اتاق خوابیده بودی!و من بعد از خواب عمیقت دیگه راه خروجیت رو می بستم.
نازنین قشنگم.
ساره جون با مایو وبسیار امیدوارانه که بتونه بره تو اب دریا!
لب دریا.
بعد از دفن کردن دمپایی هات زیر شنها و حالا:
اون یه لنگه دمپاییم کجا قایم شده!
و یه ابتکار هنری با حداقل امکانات موجود.قربون دختر باهوش و خلاقم.
کنار ساحل یه چاله کندیم.عمیق!!!!!
و بابایی تصمیم گرفت یه تله کار بذاره!
هیچ کس نمی فهمید زیر این شنها یه گودال انتظارش رو می کشه!
ساره جون حسابی استتار می کنه!و بابایی مسیر رفت وامد رو محدود می کنه تا محل گذر فقط همین قسمت باشه!بعد رفتیم اون عقب عقبا قایم شدیم ببینیم چی میشه!
یه زوج جوان اروپایی خوش وخرم داشتن رد میشدن که!!!!!
پای خانومه میره تو چاله و ووو اولش هردو مبهوت از اینکه چی بود چی چی بود !و بعد از اینکه فهمیدن یکی سربسرشون گذاشته کلی خندیدن!عین این دوربین مخفی ها شده بود که بعد از اینکه طرف می فهمه سرکاره خندش می گیره!!!!
طرز برخوردشون خیلی جالب بود!
بابایی میگه خوبه یه اروپایی افتاد تو تله مون اگه یه عرب بود چهارتا فحش هم میداد!
چون من نمی دونستم چرا این دوتا عکس از طرف نی نی وبلاگ فیلتر شدن مشکلی که حدس میزدم وجود داره رو پوشوندم!
محوطه هتل خیلی وسیع بود و پیاده روی برای خانوم خوشگله من خیلی زیاد!
ثناجون خوش میگذره؟
ثنا:خواهرجون اخ شدم!
ساره:عزیزم بذار ببینم اختو!
عزیزدلم!بیا بغل خواهر!
خانه بازی هتل.
یه روز رفتیم اکواریم شهر رو ببینیم.
اکواریم انتالیا
تونل زیر اب.
نازنینم هر کاری می خواهی انجام بدی اجازه می گیری اگه بخواهی با موبایل من بازی کنی از من و اگه انجام کاری مربوط به بابا یا ساره جون باشه از انها اجازه می گیری(عروسک مودب من)و اینجا هم از این اقا دزد دریایی!
اقاهه!اجازه میدی بهت دست بزنم!
اقاهه!عجب لبی!عجب سبیلی!
چه دماغی!!!!!!
مامان کمک !داره منو خفه می کنه! مامانی قد من نمیرسه منو خفه بکنه !چیکار کنم!!!
سرزمین یخی.
مامانی برم توش؟
ساره جون اول وارد خونه اسکیمو شد و وقتی ثنا گلی من می خواستی وارد بشی پات لیز خورد وچونه ات به تیزی یخ های زیر پات برخورد کرد و زخمی شد و اشک از چشمای قشنگت اومد ولی خواهر جون کلی دلداریت داد و من این عکس رو همون موقع گرفتم.
تیوپ بازی ثنا اون هم تنهایی.دختر شجاعم.
قلغه برفی.
تخت ارزوهای دوتا خواهر مهربون.
بعد از یه روز پر از تفریح اولین فرصت فقط باید بخوابی!روی صندلی رستوران هنوز نشسته و خواب!!
و دیگه فرصتی برای نشستن نداشتی.
فردا سرحال از خواب بلند شدی و پله نوردی اولین تفریحت بود!
یه روز افتابی دیگه لب دریا.
خیلی دوست داری سنگ جمع کنی و بعد از مامان می خواهی که :میشه سنگهامو برام نگه داری!
بابا در تلاش برای یه توطئه جدید.
ولی این بار یه گودال بزرگ با ارتفاع و قطر یک متر.ولی این بار فقط برای دستیابی به اب بود.
مامان وثنا خوشگله.
سه چرخه های موتوری برای گشت وگذار.رانندگی با این موتور ها یه کم سخت بودبخصوص اینکه بعضی وقتها از خیابون رد میشدیم ولی ساره جون تونست زود مسلط بشه .بابا از جلو ومن از پشت حمایتش می کردیم تا مشکلی پیش نیاد.
در کنارشما دختر های ملوسم خیلی خوش گذشت.
چقدر شیرینید دخترهای نازم! قلب من برای وجود شما می تپه.
منتظر پست نوروزیت هستم
ما اينيم ديگه.كم هويدا!!!
باشه .سعي خودمو مى كنم!!!!
فكر خوبي كردي .
ولى فرصتم خيلى كمه .برنامه تولد ثناجون وساره جون رو هم داشتم كه ايشالا وقت پيدا كنم عكساشو ميذارم.