ثناجونثناجون، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

نى نى عسلك

سی ویک ماهگی

1392/9/22 23:25
نویسنده : ماماني
1,573 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم!ثنای شیرین زبونم!خیلی وقته فرصت نکردم برات بنویسم .مشغله های روزمره خیلی زیاد شده واگه تو نانازی هم پیشم باشی که اصلا خوشت نمیاد من پای کامپیوتر باشم!اون قدر دور و بر من می چرخی که من عطای نوشتن رو به لقای اون می بخشم!شبها هم که اخیرا مامان رو خواب می کنی وبعد خودت لالا!خواب

چند روزیه که ساره گلی مریض شده ناراحت.یه سرماخوردگی که دنبالش گوش درد شدید بود اون قدر شدید که نیمه های شب از گریه وشیون از تختش پایین اومد وبابایی هم فورا رسوندش به بیمارستان.از اینکه التهاب پرده گوش به دنبالش پارگی میاره نمیشد تا صبح منتظر موند و ساره من هم از درد به خودش می پیچید.شب زنده داری کردیم تاصبح که درد گوشش اروم شد وخوابید ومن هم تونستم بخوابم.یادم میادچند سال پیش رفته بودیم کیش برای گردش.سوار قایق های سرعتی شدیم.وسط راه ساره گوش درد شدیدی شد که به خاطر سرعت بالای قایق بود و ما همون جا مجبور شدیم بریم بیمارستان کیش و البته اونجا با یه دکتر خیلی خوب هم اشنا شدیم که چند روز از تهران به کیش میومد و بیمارانش رو مداوا میکرد...لبخند

ساره گلی از گوش درد ناله میکرد و شما نقلی هم همینطور سر وصورت خواهر رو می بوسیدی.خواهر گفت مریض میشی عزیزم صورتم رو بوس نکن.ثنا:باسه(باشه).وبعد دست خواهر رو بوسیدی و به خواهر گفتی:خوبی خوواور؟ساره:اره عزیزم.ثنا:ایه (اره)نه بعیه(بعله)نیشخندساره:مامان تو رو خدا نگاه کن با این حالم داره به من درس اخلاق میده!ثنا:توپی خوواور؟(اصطلاحی که خواهرجون خودش بهت یاد داده)ساره:بعله عزیزم من رو بوس کردی توپ توپم!

سرماخوردگی ساره جون اینبار خیلی اذیتش کرد .حالت تهوع هم بهش اضافه شده بود.دست بر قضا ما از طرف یه شرکت دارویی وزیبایی به شام دعوت شدیم.یه شام مفصل در هتل اوین!خب بابایی که یه مدته خام گیاه خوار شده فقط سالاد!ساره گلی هم که با حالت تهوع میلش اصلا به غذا نمی رفت شما خانومی هم که قد غذای گنجیشک برات کشیدم موند خودم که باید جبران همه رو می کردم!!!!!!مجانی بود دیگه!ولی خب با حضور بابایی کسی جرات نمی کنه دست از پا خطا کنه در نتیجه همچنان سر رژیم نه چندان سفت وسختم موندم !

ساره طلا حالش خیلی بد بود دلش هم نمی خواست تو خونه بمونه ونگران از اینکه نکنه حالش تو سالن بد بشه.نگران حسابشو بکن اگه تو سالن حالش بد میشد میون اقایون کراوات زده و خانمهایی که اخرین مدل پالتو و چکمه تنشون بود!آخقبل از ورود به سالن حالش بهم خورد و بعدش احساس بهتری داشت و خیالش هم راحت شد که دیگه تو سالن حالش بد نمیشه!اوهوااای!چه روزهایی داشتیم!

 

ساره جون داره میره که مهمون خونه عمه جون بشه. 

 

 خوش تیپ مامان!

 

در تلاش برای دستیابی به اب!

باید راه های دیگه رو هم امتحان کنم!!!!

و سرانجام!ممنون مامانی!نیشخند

 مبهوت عزاداری کودکان شدی دلبندم!

از پاهای خودت عکس هنری انداختی بلا! 

 فدای اون انگشتات بشم که اینقدر ظریف عمل می کنن!ماچ

 باید کاملا صاف پهن بشن وگرنه دوباره از اول!

 

 سوار بر کامیونی که بابایی اخیرا برات خریده!مزه بیلش چطوره ناناز؟

  

 خونه مامان جان.چه جای خوبی پیدا کردی !روی پاهای خواهرجون!

 بذار یه کمی لم بدم!

ساره جون:مامانی من تکیه گاهش شدم!(ایشالا همیشه پشت وپناه هم باشین) 

نگاه مهربون به خواهرجون. 

داری به مامان میگی که یه چوچوهو (کوچولو)بهت شیر بده! 

 خواهرجون داره بهت اطلاعات کامپیوتری میده!

ثنا:خوواور بیا یه کم بازی رو پیش ببر! 

 حالا اتل متل!

 

 ژست دیدن تلویزیون!

 خوواور میشه بگی چرا از روش مسالمت امیز برای بالا رفتن از سرسره استفاده نمی کنی؟ابرو

 ببین مثل من.لبخند

 

داهی مامان! 

کمک!دارم میوفتم!

 

مامان داری عکس می گیری!یه لحظه!همه چیز مرتبه حالا عکس بنداز!

 هورا!مار رو فتح کردم!

 ثناجون منتظره یه کی سر بخوره بیاد!!!!

 نی نی خوشگلم سرسره خوب بود؟

اینم ساره جون.

 دخترهای ملوسم دوستتون دارم.

 

پسندها (1)

نظرات (10)

مامان نگار
21 دی 92 8:50
وای عزیزم ساره جون چش شده بود؟ حالا بهتر شده؟ خیلی ناراحت شدم. کاملا درکش می کنم چقدر جلوی خودشو گرفته تا حالش بد نشه!
ماماني
پاسخ
ممنون از همدليت خاله جون.
مامان نگار
21 دی 92 8:50
در مورد اون مهمونی شام هم کاش ما اونجا بودیم اونوقت من به تنهایی جور همه رو می کشیدم!
ماماني
پاسخ
لازم شد دور کمرت رو اندازه بزنم!به نظرت متر خیاطی کفایت می کنه؟ دوستان عزیزم دیگه نمی تونم چشماموباز نگه دارم بقیه نظرات رو بعععععددددد.......
مامان نگار
21 دی 92 8:51
آفرین به دختر هنرمند و مبتکرمون که برای برداشتن آب همه راهها رو امتحان می کنه و سرانجام موفق میشه مامانو راضی کنه بهش آب بده
ماماني
پاسخ
اين از اعتماد به نفس بالا ى ثناجونه كه اول خودش تمام تلاشش رو مي كنه!
مامان نگار
21 دی 92 8:52
به ژست های خواهرانه این دوتا کلی حسودیم شد خیلی خوبه که اینقدر با هم خوبن آدم هوس یه دختر بزرگ مثل ساره جون رو می کنه!!!
ماماني
پاسخ
خييييلى همديگه رو دوست دارن البته دعواشون هم ميشه ولى زود ميرن اشتي كنون!
مامان نگار
21 دی 92 8:52
خصوصی
ماماني
پاسخ
سر فرصت میام پیشت دوست خوبم.
ساني مامي شاديسا
21 دی 92 14:47
انشالله ديگه هيچوقت ساره جون مريض نشه البته همينطور ثنا جون عكسا مثل هميشه عالي بودن ماماني
ماماني
پاسخ
ایشالا متشکرم دوستم.
افسانه مامان هیچکس!
22 دی 92 12:46
خوب شد مامانی به ثناجوون اب دادی وگرنه فکر کنم قصد داشت یخچالو افقی کنه
ماماني
پاسخ
بعيد نبود!!!!!
مائده(ني ني بوس)
22 دی 92 23:34
آفرين به اين دو تا خواهر مهربون كه انقدر همديگرو دوست دارنايشالا ساره جونم زودي خوب خوب شه
ماماني
پاسخ
ممنون عمه جون.
مامان رادمهر
28 دی 92 14:32
یه عالمه بوس واسه دختر نمکی خوشگل خاله
ماماني
پاسخ
مامان محمدرهام جون
22 بهمن 92 11:48
عزیثزم ساره خانم خوشگل وخوشتیپالهی هیچ وقت مریض نشی گلم چقدر حس خوبیه داشتن دوتا دختر نازنین ومهربون،خدا برات حفظشون کنه عزیزم
ماماني
پاسخ
ممنون خاله جون مهربون. بی نظیره.خدا رو شکر می کنم که من رو به ارزوم که داشتن دو تا دختر بوده رسوند.و خیلی خیلی خوشحالم که خانوم گلهای من اینقدر همدیگه رو دوست دارن.ان شا الله که علاقه شون همیشگی و متعالی باشه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نى نى عسلك می باشد