ثناجونثناجون، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

نى نى عسلك

هوووورا مهدكودك!

1392/6/27 11:43
نویسنده : ماماني
1,951 بازدید
اشتراک گذاری

بعداز ماجراهايى كه پيش اومد و برنامه سفرمون تصميم گرفتيم بگذاريمت مهد كودك!!!خيلى مردد بودممتفکر ،مطمئن نبودم كار درستى مى كنم سوالاين كه هنوز سه سالت نشده و کامل صحبت نمی کنی و....از دكتر روانشناس مشاوره گرفتم و اون هم با بررسى دقيق موضوع ،خواست كه حتمااين كار رو انجام بدم.لبخند

اين شد كه تحقيقات من براى انتخاب مهد مناسب براى شما خانوم گل شروع شد هر مهدى يه مشكلى داشت يكى شلوغ بود ،يكى ديگه از مربي اش خوشم نيومد اون يكى اموزشى بود كه من دلم نمى خواست هيچ اموزش مشخصى داشته باشه فقط بازى بازى وبازى.اخه اموزش زبان براى ناناز من كه هنوز درست فارسي هم حرف نمى زنه چه لزومى داره؟؟؟؟؟يه مهد رفتم كه خيلى هم معروف بود همون اول كار يه خانومى اومد دستتو گرفت كه ببره پيش بچه ها البته با حضور مامانى ولى بلافاصله عقب نشينى كردى وديگه از تو بغل من پايين نيومدى که نیومدی انگارى احساس خطر كرده بودى!!!!!

تا اينكه مامان وندا جون وهانا جون مهد هانا جون رو به من پيشنهاد كردن ومن هم رفتم ومهد رو ديدم كودكستان نقلی تروتميزى كه بچه هاى زير سه سال هم نگه مى دارن با کادری دلسوز و البته بسیار خوش اخلاق.لبخند

و چيزى كه خيلى برام خوشايند بود سيستم اموزشى كودكستان بود كه بر اساس سيستم شناختى كار مى كرد روزهاى اول كه رفتيم من وتو جفتمون نشستيم روى مبل هاى اتاق مديريت وهيچ كس هم كارى به تو نداشت كه بخواد ببرتت پيش بقيه بچه ها، فقط سروصداى شاد بچه ها ميومد.يه اسباب بازى برات اوردن كه همون جا پيش من بازى كنى !روز بعد بازم با اسباب بازى بازى كردى ولى سروصداهاتو رو حسابى كنجكاو كرده بود كه برى ببينى چه خبره؟يواشكى از اتاق رفتى بيرون وزود برگشتى ببينى من هنوز سر جام نشستم يانه ؟ بعد چند روز مرتب محدوده وارسى اتاقهارو افزايش مى دادى در عين حال كه دائما هم من رو زير نظر داشتى رييس !كه مبادا برم وتو خوشگله رو جا بذارم!!!!!يك هفته اى گذشت ديگه به همه سوراخ سمبه هاى مهد اشنا شده بودى ومربى خوش اخلاقت همه جا همراهيت مى كرد حالا من اومدم وبهت گفتم كه مى خوام برم و زود برمى گردم مى برمت .با خوشحالى قبول كردى وبا من خداحافظي كردى ومن رفتم .البته تو ماشين نشستم يك ساعتى وبرگشتم .خيلى خوب مهد رو پذيرفتى و اين يكى از اصول سيستم شناختى مهد بود بدون اجبارو بدون درخواست ازتو وفقط براساس ميل خودت و با ديدن بچه هايى كه با خوشحالى بازى مى كردن خودت به اين نتيجه رسيدى كه بهت اينجا خوش مي گذره.

مبنای همه کلاسهای مهد نیز بر اساس همین اصوله ایجاد شوق به یادگیری و احترام به تمایل وگرایش هوشی بچه .

وحالا نازنين من صبح زود مامانى رو از خواب بيدار مى كنى وكيفت رو بر مى دارى وپشت در منتظر ،تا برى مهد كودددددك!پيش نى نى ها !!!!دوتا دوست دارى اسم يكىشون على واون يكى ارمين.سه يار مهربان ،سه همبازى.

سارا جون ميگه كه تو خيلى باهوشى وخيلى زرنگ.همه غذاتو خودت مى خورى وان قدر قشنگ مى خورى كه ساراجون ومامانش (معاون كودكستان) از ديدن غذاخوردن تو كلى ذوق مى كنن !اين استقلالت منو كشته !!!!!سه بار درهفته شما سه جوجو رو مى برن سر كلاس سفال كه مربى اش يه اقاست وكلى گل بازى مى كنى .يه استخر پر از شن براى شن بازى و استخر بادى براى اب بازى و لگو و نقاشی وكلى بازى ديگه ....بعد ناهار هم چون ارمين مى خوابه تو هم ازش ياد گرفتى و سرتو مى ذارى رو بالش وميرى لالاخواب.جالبه كه با ناهار سالاد كلم وكاهو واز اين چيزها بهتون ميدن وتو با اشتها همه رو مى خورى اونم به خاطر اینکه ارمین سبزیجاتش رو دوست داره وتو هم که دوست نداری از پسرها کم بیاری!!!!

 

پشت در مهدکودک!

روز دوم که مربی خواسته بود دمپایی هاتو هم ببری!

من اومدم!با دمپایی هام!در رو باز کنین!ساراجون پرسید:دمپاییهات تمیزن؟؟؟؟؟

  

 

دو هفته بعد!

 

 

 

هیچ کس نمی تونه بدون اجازه من بره سرسره!حتی ارمین!ابرو

شرمنده ارمین جون راه بسته است!

ارمین:ببین ثناجون اگه اجازه بدی من برم سرسر نصف خوراکی هامو میدم به تو!

باشه فقط همین یه بار!

 

ای دل غافل!این که رفت پس خوراکی های من چی شد؟

اینجا خونه منه!

به به چه هوای مطبوعی!

وحالا هر وقت میام دنبالت ببرمت خونه کلی باید تو حیاط تاب وسرسره بازی کنی وبا نی نی ها توپ بازی!اخر سر هم رضایت نمیدی بریم و با این قول که فردا دوباره میاییم پیش نی نی ها میریم خونه.

وای!در خونم کنده شد!ابروم جلوی مهمون رفت!نیشخند

 

 

عکسهای داخل مهد رو ان شا الله تو پست های بعدی میذارم!

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان محمدرهام جون
21 مهر 92 15:43
عزیززززززززززززززززززم مبارک باشه،خانوم خانوما راه برپسرمردم میبندی؟؟؟؟؟؟آه ارمین گرفتت خاله جون درخونت کنده شد


من هميشه در خونه ام روى مهمون بازه !براى همينم كلا كندمش تا مهمونا راحت باشن!
انسیه
22 مهر 92 10:28
چقدر خوبه که خودت غذاتو میخوری خاله جون آفرین
چه دوستای نازی داری عزیزم مثل خودت گوگولی هستن


واى خاله جون نمى دونى مامانم چقدر خوشحاله!البته خوشحاليش تا شب طول نمى كشه چون شام رو خودم نمى خورمدر واقع اصلا شام نمى خورم!
من كه خيلى ملوسم!!
یثنا
22 مهر 92 13:51
سلام عزیزم بوس بوس برای ثنا عسلی که اینقدر شیرینه
انشالله بفرستیش دانشگاه !!!!!!!!!!


قررررربونت خاله يثناى مهربون.ايشالا.
مامان نگار
22 مهر 92 13:59
آفرین به ثنا خانوم شیرزن که دیگه مستقل شده
و خوش به حالش که یه عالمه دوستای خوب پیدا کرده



ممنون خاله جون.كاش نگار طلا هم ميومد مهد من وباهاش از نزديك دوست ميشدم!
یاسمن مامان ترمه
24 مهر 92 19:07
سلام عزیزم گلم افرین که مستقل شدی

مامان ثنا میشه بپرسم چه مهدی ثناجونو نوشتی؟


سلام مامانى ترمه جون.ممنونم از نظر لطفت.برات كامنت مى ذارم.
البته ادرس وبت نا معتبر بود ولى سعى مى كنم دوباره وبت رو پيدا كنم .
مامان رادمهر
25 مهر 92 0:57
مبارکه عروسک کوچولوی من
مامان جون به شمام تبریک میگم به خاطر تربیت صحیح و خوبتون که انقدر هزار ماشاالله ثناجون با این سن کمش مستقل عمل میکنه و مهدشو راحت پذیرفته
برای ناناز ترین دختر دنیا
راستی کامنت قبلیم به دستتون رسیده؟ من منتظر جوابتونم البته ببخشید که سوالام زیاد بود آخه بدجوری نگران پسرمم


قررربونت .
عزيزم برات نوشتم .
مامان رادمهر
25 مهر 92 10:35
سلام زهره جون-من از اون موقعی که سوالمو نوشتم روزی چند بار آخرین نظرات رو چک کردم - متاسفانه کامنتتون ثبت نشده


شرمنده .حتما يه اشكالى پيش اومده.دوباره برات مى نويسم .بازم اگه كمكى بتونم بكنم خوشحال ميشم.
♥ مامان و بابای محمد پارسا ♥
26 مهر 92 17:37
سلام مامانی
خیلی زیبا تصویرارو تفسیر میکنی
عکساهم خیلی زیبا هستن
ماشالا به این گل دختر ماه


سلام خاله جون.ممنووووونم.قررررربونت.
نظر لطفتونه.
مامان رادمهر
27 مهر 92 14:55
از راهنماییتون خیلی خیلی ممنون-من دعا میکنم که انشالله هیچوقت دخترای نازتون مریض نشن
ثنا جونو از طرف من دو تا ماچ آبدار بکنین



خواهش مى كنم عزيزم.ان شا الله .البته سه هفته اى به شدت درگير بيمارى ثنا هستم.
جوووونم ماچ!
نفیسه
29 مهر 92 1:39
سلام عزیزم..خیلی از آشنایی تون خوشحال شدم.هزار ماشاالله چه دخمل های بانمکی دارید.خدابراتون حفظش کنهاگه برای تبادل لینک موافق بودید به وبلاگ پسر من هم سربزنید.


سلام دوستم.متشكرم.
حتما.خوشحال ميشم.
مرمر(مامی کسرا)
29 مهر 92 8:50
آفرین به ثنا جون که اینقدر خانومه...خوشم میاد که از همین حالا اقتدار داری...جلو راه پسرا رو سد میکنی؟؟ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــول..


بععععله خاله جون .ما اينيم ديگه!!!!!
الهه مامان یسنا
30 مهر 92 0:33
سلام خوشحال شدم که بهمون سرزدی چه دخترای نازی دارین خدا حفظشون کنه


واسه ى خاله جون مهربون و يسناجون ناناز.
سانی مامی شادیسا
30 مهر 92 13:00
آفرین به ثنای نازم که انقدر مستقل شده . چه خوب که تونستی یه مهد خوب پیدا کنی
شاید من هم از سال دیگه بخوام دنبال مهد بگردم واسه شادیسا
عالیه که با این شیوه ثنا رو به مهد علاقمند کردن خیلی خوشم اومد. آفرین به ثنا که یه عالمه دوستای خوب پیدا کرده


متشكرم مامان شاديساگلى.
پيدا كردن مهد خوب واقعا كفش اهنين مى خواد البته هر مهدى هم يه مشكلى داره كم وزياد داره ،شاديسا جون با اين همه دوست و گشت وگذار ،يه مهد كودك سيار دارها!!!!!خوش به حالش!
مامان دینا
1 آبان 92 18:45
آفرین به ثنا خانومی که اینقدر خوب تونسته تنهایی بامهد کنار بیاد و البته اینقدر هم دوست داشته باشه میشه بپرسم روزی چند ساعت ثنا جون رو مهد میذارید


بله عزيزم.صبح حدود١٠ ميبرمش وحدود٣يا٤برش مى دارم .صبحها برنامه كلاسي دارن البته نه به مفهوم اموزش .در واقع اشنايي و بازي.ناهار وبعدش هم مى خوابن .بعداز ظهر هم يه بازي ديگه مى كنن.
مامان آرینا مو فرفری
2 آبان 92 3:10
عیدغدیرخم مبارک


عيد شما هم مبارك باشه.
فاطمه
4 آبان 92 0:04
راستش من چون پسرم 11 ماهشه مي ترسم سفر ببرمش. تا حالا دو بار شمال و دو بار قم رفته چه برسه به سفر خارجي اما انقدررر عکسها قشنگ بود و انقدر ثنا به زيباييهاي اونجا اضافه کرده بود و انقدر نوشته هاي شما باز هم به زيباييهاش اضافه کرده بود که دلم خواست. مي تونمب پرسم کدوم کشور رفتين و کجاهاش؟ به ظنرت پسرم چند وقتش بشه برم که بفهمه و لذت ببره؟




خب البته با بچه هم مسافرت كار راحتى نيست.دردسرهاى خاص خودش رو داره.پيش بينى كردن اتفاقات پيش رو وامادگى قبلى كار رو يه كم راحت مي كنه.ثنا رو در سه ماهگيش روسيه بردم ودر نه ماهگى قبرس شجاعت ديگه! كاريش نميشه كرد!!

اين عكسا متعلق به تايلنده!جزيره پوكت وفى فى.

الان هم مى تونى ببريش ولى بايد كشورهايى رو انتخاب كنى كه بيشتر
از اب وهوا و مناظر لذت ببرى نه براى خريد و بازديد اثار و جاهاى خاص اون كشور.چون بچه همكارى نمى كنه وحوصله اش سر ميره نه شما لذت ميبرى از مسافرتت نه بچه.غذا خيلى مهمه.بايد درنظر گرفته بشه زير يه سال يه
كمى سخته چون غذاى كمكى درست كردن تو مسافرت جزء اعمال شاقه است بعد از يك سال هم بايد ببينى غذاى اون هتل ،رستورانهاى اون كشور ...چيه بچه مى تونه بخوره؟؟؟؟مثل چين وكشورهاى اسياي جنوب شرقى ،هند و...كه غذاشون غير قابل خوردنه!.شش ماهگى از همه وقتا راحتتره!

خلاصه كلى پيش بينى هاى ديگه كه اگه بخوام بنويسم يه چند صفحه اى ميشه! در هر سنى هم به بچه خوش مى گذره.

ولى لذت سفر رو نميشه از دست داد !




شیما مامان شاهین کوچولو
7 آبان 92 0:04
خیلی جالب بود لذت بردم عجب سیستم باحالی داره مهد کودکش خیلی خوب شد که وابستگیش بدون دردسر کمتر شده... خدا رو شکر


اره شيماجون.شكرخدا حالا ديگه خانوم خانوما اجازه ميدن برم بيرون وايشون تو خونه باشن!
واسه ى شاهين گل پسر.
منصوره
7 آبان 92 9:54
بوس س س س س س س


وبت نامعتبر بود!مى شناسمت؟
مائده(ني ني بوس)
15 آبان 92 14:20
آفرين به تو دخمل ناز و خوشگل كه انقدر دوست پيدا كرديساريناي منم اولش مثل تو بود ولي بعدش كم كم از مهدكودكش خوشش اومد
ماماني
پاسخ
ممنونم عمه جون.ولى كارگاه مادر وكودك تومنى ده ريال با مهدكودك فرق مى كنها!!!بزرگترين فرقش هم اينه كه اون با مادره واين بى مادر!!!!
مامانه حلما
20 آبان 92 10:27
میگم میشه لطف کنی اسم و آدرسه مهدی که ثنا جوونو میبری بهم بگی.....
ماماني
پاسخ
مهد نغمه ارشاد ميره. اسمش رو سرچ كنى مى تونى سايتش رو پيدا كنى.ولى براى حلماجون كه هنوز خيييلى زوده !!!!!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نى نى عسلك می باشد