از شیرین زبونی هات
بعد از یه اسباب کشی پر وپیمون دوباره مامان برات می نویسه دلبندم:
عزيز دلم!چقدر شيرينى!هر حرفى از دهنت بيرون مياد دلم مى خواد بخورمت بس كه شيرين حرف مى زنى!بسيار دقيق هستى وبه جزييات خيلى توجه مى كنى و اين خيلى برام جالبه!
توجه ات به يادگيرى انگليسى لذت بخشه!چند روز پيش چند تا كارت حيوانات رو براى من اوردى واز من پرسيدى:what is this?و من هم اين طورىمونده بودم!!!!فكر نمى كردم به اين زودى سوال رو تو بپرسى!!!
و حالا هم what is your name?وhow old are you?رو از همه سوال مىكنى !قربون اون صدای قشنگت که اینقدر شنیدنیه!
با اسباب بازی هایی که عمو محمد وباباجون زحمت کشیدن برات اوردن بازی می کنی.
نازنین خوش اخلاقم.لبخند های بعد از روز تولد!
از بین اسباب بازی هایی که کادوی تولد گرفتی به این انگری برد کنترل دار خیییلی علاقه داری و هر جایی میری با خودت میبری .ممنونم حسین جون با کادوی قشنگت.
مامانى دلت درد مى كنه؟من:نهههه!مامانى پات درد مى كنه؟من هم از همه جا بى خبر:نهههه!بعد اومدى نشستى روي پاهاى من ومحكم خودتو از پشت كوبوندى تو دلم!من هم:آآآخ! ثنا:مامانى حالا دلت درد مى كنه؟من:آرررررره! فورا وسايل دكتربازيت رو ميارى وميگى:عزيزم كجات درد ميكنه؟ من دكترتم!و گوشي مى ذارى رو دلم!من:!)اين دكترتم گفتنت منو كشته!!!)
بعد از اینکه کشف کردی توی صندلی اتاق بابایی چه چیزایی پیدا میشه تصمیم گرفتی یه جا واسه ی خودت باز کنی!وروجک مامان!
چقدر فوق العاده.
دختر فوق العاده مهربونی هستی:
چند روز پیش خواهرجون که بابت مسئله ای ناراحت بود وگریه می کرد نشستی کنارش و گفتی گریه نکن من دوست دارم .گلهای لباسمو ببین چقدر قشنگن!(روش حواس پرتی که ما هم گاهی برای خودت استفاده می کنیم رو تحویل ساره جون میدادیخوب شاگردی بودی خووووب)
ساره جون وسط اتاق خوابش برده بود رفتی و پتوی خواهر رو به چه زحمتی ازروی تختش کشیدی و اوردی و انداختی روش. من نیمیخوام خواهر سرما بخوره!
عاشق راه رفتن روی لبه ها!!!و چه متعادل!
منتظریم در باز بشه و بریم خونه عمه!
ما رو با کلمه شما خطاب قرار میدی:مامان شما بیا!شما می بیای با من بازی کنی.....ملوس مودبم!
یعنی این دست کیه از تو کارتون بیرون اومده؟
من اینجا بودم!!
اولین بار استفاده از رژلب .بعد از اینکه رژ رو به لبت زدی اومدی پیش من و گفتی:مامانی چقد خوشگل شدما!
و البته به دنبالش اولین بار استفاده از شیرپاکن!چون غیر از لبت جاهای دیگه از صورتت هم خوشگل شده بودن!
ساره:من می خوام ناهار بخورم هورررررا!
ثنا:من هیچی نمی خوام هوررررررا!
وقتی بغلت میکنم و محکم به خودم فشارت میدم میگی مامانی منو بخور!من هم با سروصدا شروع میکنم به خوردنت!اون وقته که میگی:دیگه تموم شدم!دیگه ثنا نداری!!!!مامان:نههههههه!من ثنا می خوام!!!
اون وقت مجبورم هرچی خوردم رو بزارم سرجاش!که دوباره یه ثنا خوشگل داشته باشم!
بعضی وقتها هم بین دوتا بالش می خوابی و میگی من ساندویچم!من ساندویچ همبرگرم!مامان بیا ساندویچتو بخور!!!!
در حال تاکردن روسری خواهرجون.
الان هم که دیگه احساس می کنی اونقدر بزرگ شدی که بری مدرسه مرتب دستتو بالا میبری ومیگی من دیگه بزرگ شدم حالا من رو میبری مدرسه پیش ساره!
اگه تونستی منو پیدا کنی!
به دستمال میگی سمبال!
و بالاخره به ارزوت رسيدى!جويدن ادامس!
هميشه دلت مى خواست ادامس بخورى ولى من از ترس اينكه مبادا قورتش بدى بهت نمى دادم هرازگاهى با يه تكه ادامس كوچيك امتحانت مى كردم ببينم مى تونى ادامس جويده شده رو تو دهنت نگه دارى يا نه!ولى وقتى ازت مى خواستم ادامستو بهم نشون بدى ديگه تو دهنت وجود نداشت و تشريف برده بود تو دلت!
یه بار هم اومدی به مامان گفتی:همه ی ادامس های YELLOWرفته تو دلم مامانی!و جعبه خالیشو نشونم دادی!
تا اينكه چند روز پيش كه از م ادامس خواستى با توصيه هاى اكيد بهت دادم ومنتظر موندم!كه به مامانى اومدى گفتى:من ادامسمو قورت ندادمااااا!گذاشتمش تو بشقاب!و.....بععععله موفق شدى نانازم.
و در خواب ناز و مثل یه فرشته!
فرشته اسمانی من دوستت دارم!