ثناجونثناجون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

نى نى عسلك

ثناجون در بیمارستان!

1392/4/15 17:21
نویسنده : ماماني
1,234 بازدید
اشتراک گذاری

عسلك مامان !نازدونه من ! چند روز پيش خونه دوستم مهمونى دوره اى بوديم بعد ناهار حالت بهم خورد !نگرانفكر كردم شايد به خاطر گيلاس هايى باشه كه خورده بودى وخيلى چيز مهمى نبايد باشه!فرداش خونه مامان جان معلوم شد كه تب دارى!!! وتا شب نكشيد كه استفراغ هاى پى در پى واسهالهاى شديد مارو غافلگير كرد استرس.تبت رو نمي تونستيم پايين بياريم معده كوچولوت تحمل دارو رو نداشت وبا شياف استامينوفن ،اسهال شديد مى گرفتى .مرتبا پاشويه مى كرديم .

خيلى نگرانت بودم چشماى قشنگت بى حال شده بود ومن از دلشوره داشتم مى مردم !مى خواستم ببرمت درمانگاه ويه سرم قندى نمكى برات بزنم ولى بابا يى وباباجان مخالف بودن !اينم از دردسرهاى خانواده دكتراست يه بچه با باباومامان وبابابزرگ دكتر تو يه خانواده !!!هر كدوممون يه نظر داشتیم و البته دلایل خودمونو داشتیم!باباجان معتقد بودن سرم لازم نيست وorsبده بابايى هم همين اعتقادو داشت و مى گفت خوب ميشه بابا چيزى نيست !حساس شدي!من ولى دلم مثل سير وسركه مى جوشيددل شکسته ومى دونستم حالاتت از حد يه مشكل ساده بالاتره!

شب تاصبح بيدار بالاى سرت نشستم وپاشويه ات كردم نيمه هاى شب بيدار شدى و دوباره استفراغ هاى پى در پى!اين بار بابايى هم نگران شده بود ورفت از داروخانه شبانه روزي برات امپول ضد تهوع (متوكلوپراميد)گرفت وبهت تزريق كردبعد نيم ساعت اروم شدى وخوابيدى .

فردا هم مرتبا با سرنگ ٥ccاز محلول orsپر مى كردم وگوشه دهانت مى ريختم ولى خيلى بى حال شده بودى سه روز طول كشيد.

همچنان خانواده دكترا سر نحوه ادامه درمان سر ميز مذاكره بودن كه ديگه روز چهارم اعلام كردم مى خوام ثنا رو بسترى كنم!ناراحت باباجان گفتن دوره بيمارى سپري بشه خوب ميشه وبايد ويروسى باشه !ولى من ديگه مى خواستم ببرمت بيمارستان البته طى اين مدت هم تلفنى با متخصص هاى اطفال دوستان باباجان در تماس بوديم!بابايى بالاخره قبول كرد ونانازى من بيحال وخسته ازبيمارى ،دربيمارستان كسرى بسترى شدى.

 وقتى مى خواستن ازت رگ بگيرن من بايد مى رفتم بيرون وصداى گريه ات بند دلم رو پاره كرده بود.از انژيوكت خوشت نميومد ومى خواستى بكنيش از دستت .دو ساعتى گريه وتقلا تا بالاخره خوابت برد .NPOبودى يعنى ممنوع اب وغذاالبته ميلى هم نداشتى .

بعدازظهر بابايى ومامان جان اومدن ملاقاتت ،به خواهرجون اجازه نداده بودن بياد بالا ديدنت،خواهر جون كلى غصه خورد وگفت كه خيلى دلش مى خواسته بياد بوست كنهماچ يه عروسك خوشگلم برات خريده بود كه خيلى دوستش داشتى. بابايى هم برات يه اتوبوس دوطبقه اورده بود .يه كمى سرت گرم شده بود ولى دوباره خسته شدى اخه برات سخت بود ازصبح تاشب بشينى روى تخت وهيچ كارى هم نتونى بكنى .كارتون برات گذاشتم استقبال نكردى .

دكتر هم جز سرم داروى خاصى برات تجويز نكرداصولا دكتر امامى وپروفسور سماعى اين جورين اهل دارو نيستن تا دوره بيمارى سپرى بشه فقط حفظ اب و الكتروليتها!فردا صبح جواب ازمايشها اومد .هيچ چى!يعنى ويروسى.خواستم مرخصت كنن .ديگه نمى شد نگهت داشت حال عموميت خوب بود.مرخص شدى و اورديمت خوووونه.

دو روز بعد كاملا خوب شدى .عروسك قشنگم خيلى سخت گذشت به خودت ومامایی .خدارو شكر كه تموم شد وتو عسلى من دوباره رو لبت لبخند نشست .نازنينم هميشه سالم وسرحال باشى كه مامان طاقت نداره اشكاتو ببينه!

                                       

                                       

 روز دوم.حالت خیلی بهتره.

یه دستی هم می تونم بازی کنم چی خیال کردین!نیشخند                                

ویوووویی!چه اخمی!از دست مامایی عصبانی هستی که روی تخت نگهت داشته!  

               نه خیر! لطفا مزاحم من نشین! دارم به کارای عقب افتاده ام رسیدگی می کنم!     

                     

                     خدایا من کی از اینجا میرم بیرون اخه!

                               

من دارم میرم خوووووونه!         

                    

            

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

امیر مهدی و عمی
6 مرداد 92 14:16
سلام مامانی
ای جونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم خدا نکنه فرشته کوچولوی نازنین مریض باشه
خداروشکر که زودی خوب شدی عزیزم


خيييلى ممنون خاله جون كه جوياى احوال من بودى.
مامان زری
6 مرداد 92 15:39
خدا بد نده گلم.انشاالله همیشهشاد و خندان باشی


بد نبينى خاله جون.خيلى ممنون .ايشالا
مامان نگار
7 مرداد 92 8:34
وای عزیزم چی شده بوده؟ الهی بگردم. می دونم چقدر سخت بوده. چقدر سخت بوده برای ثنا جون که یکجا بشینه و منتظر بشه. بازم خدا رو شکر که خوب شدی عزیزم

خانواده دکترا لطفا زود تصمیمتونو بگیرین از این به بعد تا دخملی ما زودتر خوب بشه






خاله جون نمى دونى چقدر به من سخت گذشت !

ولى خاله جون دوره اش بايد سپرى ميشد كارى نمى شد كرد بيمارستان هم فقط سرم درمانى كرد،فقط خيال مامايى راحت بود كه من تحت نظر كامل هستم.


خاله پارمیدا
7 مرداد 92 11:20
کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که می توانستم چرخ دنیا را به کامت بچرخانم اما کسی را میشناسم که بر همه چیز تواناست ، تو را به او می سپارم !

(-_-)


چقدر قشنگ بود كلامت!ممنونم خاله جون.
مامان دینا
8 مرداد 92 16:27
نبینم بیماری ثنا نقلی رو .واقعا مریضی بچه ها خیلی خیلی سخته بخصوص برای ماماناشون خدا رو شکر که حال ثنا جون خوب شده انشالاه دیگه هیچ وقت کار به نبیمارستان نکشه که گل دخترمون واقعا اذیت میشه


قرررربونت.اره عزيزم خيلى سخته ادم خودش مريض بشه اين قدر از نظر روحى تحت فشار قرار نمى گيره ولى بچه خييييلى عزيزه .خدا همه بچه ها رو اول به خاطر خودشون بعد به خاطر ماماناشون هم كه شده سلامت بداره.
مامان محمدرهام جون
24 مرداد 92 8:20
الهی بمیرم برات خاله جونم که حال نداشتیانشاللهدیگه هیچ وقت مریض نشی وپات به بیمارستان باز نشه گلم
خب شما که خودتون پزشکین حال روروزتون بهتر از ماهاست که هیچ علمی در زمینه بیماریها نداریم.از وقتی محمدرهام به دنیا اومده همش میگم ای کاش پزشکی خونده بودم ای کاش متخصص کودکان بودم کمتر استرس داشتم وخودم معاینه اش میکردم.

خیلی خیلی سخته انشالله دیگه هیچ وقت مریضیشو نبینی وهمیشه برات بخنده وسلامت باشه
بوووووووووس برای دوست عزیزم وفرشته های نازش

ممنونم خاله جون خيلى سخت گذشت .اينو شنيدى كه كوزه گر از كوزه شكسته اب مى خوره
قررررربونت.

مامان آرنیکا
4 شهریور 92 18:46
سلام طور خدابدادم برسید دخترمن هم مثل ثنا شده البته دکتر بردمش ولی نمی دونستم نباید استامینوفن شیاف نباید براش بزارم طور خدا زود جواب بدید خیلی بد مشه دکتر گفت استامینوفن شربت بده ولی نگفت چرا شیاف نزار




سلام اگر ارنيكاجون اسهال داشته باشه نبايد شياف استفاده كنى چون حركات روده تشديد ميشه وبيرون روي بيشتر ميشه اگر تهوع اش تحت كنترله شربت يا قطره بهتره.قطره رو دو تا سه برابر وزنش مى تونى بدي .ان شا الله ارنيكا جون زود خوب ميشه.مهم اينه كه بدنش اب از دست نده .
مامان ارنیکا
6 شهریور 92 3:58
مرسی عزیزم خیلی لطف کردی جواب دادی توی دو روز بچه ام پیش سه تا دکتر رفت بیچاره رو سوراخ سوراخ کردن اولی سرم زد با دو تا امپول توی سرم که یکیش پنیسیلین بود بعد از ظهر هر نیم ساعت بالا می اورد زنگزدم به دکتر گفت امپول ضد تهوع رفتیم درمانگاه گفتن پزشک ج ید باید بببینه دکتر ازمایش خون داد با دوتا امپول یکیش ضد تهوع بود امروز هم تبش روی 40بود دوباره یه دکتر دیکه سه تا امپول چرک خشک کنداد بیچاره میگه کمک کمک الان هم تبش بالا پایین میره دعا کنید زود تر خوبشه بازم ازت ممنونم


خواهش مى كنم .اگر انتى بيوتيك براساس ازمايش عفونى مثبت تجويز شده بيمارى ارنيكا جون ويروسى نيست .
ان شا الله زودتر خوب ميشه.با پاشويه تبش رو پايين نگه دار تا به تشنج كشيده نشه .
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
26 شهریور 92 5:20
وای عزیزم درکت میکنم خیلی سخته خدا برات حفظش کنه نازنینم


خيلى سخت گذشت ولى خدا رو شكر به خيرگذشت .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نى نى عسلك می باشد