بیست و هشت ماهگی
عروسک نازم !دوست دارم اهنگ زندگی ارومتر می نواخت تا من بتونم لحظه لحظه زندگیت رو به تماشا بشینم !خیلی شیرینی به شیرینی عسل عسلکم!
شبكه كودك شعر حسن كوچولو رو مى خوند تو نانازى هم جلوى تلويزيون وايساده بودى وحسابى رفته بودى تو حس!!!!!وقتى تو شعر مى گفت(اهاى حسن كوچوله..)تو هم بلند مى گفتى بعيه(بعله)كلى خنديديم از دستت !!!!
همه كلمات رو مى گى ولى با زبون شيرين خودت عسل دونه من ! ابو=ابى(البته الان ديگه همون ابى مى گى) آيه=اره دپو=پتو ماماما=مامان جان(جالبه كه باباجان وباباجون رو درست ميگى ولى مامان جان همچنان برات ماماما است!!!) دبس=سبز و اولين جمله دوكلمه ات :مامان بدو!!!
عمو وعمه ودایی وخاله روهم میگی و هم میشناسی از روی عکس حتی!
بعضی از کلماتت به زبون نی نی ها:ما=خرما بایا=بالا تیر=شیر اتیی=اتیش
اینجا مامانی می بینه که جا تره و بچه نیست!!!!!!!
مامانی:ببخشید عزیزم مزاحم خلوتتون شدم!!!!!
وقتی دارم ماشین ظرفشویی رو پر می کنم سریع خودتو می رسونی بالای سر ماشین وبا دقت نگاه می کنی که مبادا یکی از کاسه وبشقاب هات یا قاشق وچنگالی از تو توی ماشین گذاشته باشم که در این صورت حسابی عصبانی میشی ومیگی مامانی نه نه نه !اون وقت مجبور میشم همه تعلقات تو رو در بیارم!وااای اگه یکی از قاشقهات رو از قلم بندازم!لابد فکر می کنی در ماشین که بسته میشه یعنی دیگه افت!(رفت)
این هم چند تا عکس از اخرین باری که بردمت ارایشگاه!
نقاشی به روش فوق پست مدرن!
بعضی وقتها لازززمه خانومها هم راننده لودر بشن!
چندتا سی دی مورد علاقه ات که هزاربار دیدیشون کیتی پیشی ودنیای تاتی ودختر توت فرنگی خودت DVD رو روشن می کنی و می ذاری توش و می بینی بدون دخالت مامانی!!!!خوواهر جون هم يواشكى cdهات رو قايم مى كنه كه نبينيشون كه يه وقت هوس نكنى براى بار شونصدم ببينى وخواهر بتونه براى بار شونصدم كارتون شبكه پويا رو ببينه!البته ساره جون در تعجبه كه چرا تو حالت بهم نمى خوره اين قدر اين cd هارو ديدى؟و وقتى بهش ميگم تو هم اندازه ثنا كه بودى همين قدر تكرارى ميديدى!با ناباورى ميگه نههههههههههه!و بعد ميره تا ببينه كدوم كاتون تكرارى شبكه پويا داره پخش ميشه تا دوباره ببينه!!!!!!!
موقع رفتن به تولد ثمین جون!
شاهزاده کوچولوی من در تولد ثمین جون!
با تلی که مامانی به سبک یونانی براش درست کرده.
و البته یواشکی از اون ژله کوچک روی میز برداشتی وزیر لباست داری میخوری!و چون نتونستی درشو کامل باز کنی در واقع داری از گوشه اش ژله رو می مکی!
اخيرا شبها بى خوابى مياد سراغت وبا همراهى مامانى جاهاى مختلف خونه رو بررسی مىكنى كه ايا براى خواب مناسبن يا نه!يه سر ميريم روى مبلها وچند دقيقه اى مى خوابيم بعدش ميريم تو اتاق خواهرجون وروي فرشش يه چرتى مى زنيم اون وقت تصميم مى گيرى بريم تو اشپزخونه و روي فرش اونجا هم يه تست بزنى !!!نهايتا مياييم اتاق خودت ولى روى فرش مى خوابيم !بابايى معتقده كه مى خواى ببينى كجا خنكتره اونجا بخوابى بس كه ما خونه رو گرم نگه داشتيم كه سرما نخورى!!!البته به بابايى پيشنهاد دادم كه اگه مى خواد از نيت تو مطمئن بشه يه هفته اى شبها تو رو همراهى كنه !كه بابا هم بلافاصله از اظهار نظرش اعلام پشيمانى كرد و گفت كه ترجيح ميده يه خواب راحت تا صبح داشته باشه و در مورد اين گونه مسائل مخاطره اميز وارد جزئيات نشه!!!!!poor mamy!
خواب من فدای یه تار موت دلبندم.
مامانی! اینقدر من رو تشریح کردی خوابم گرفت!
من هیچوقت با تل روی سرم که نمی خوابم!!
عسلكم نمى دونى چقدر قند تو دلم اب ميشه وقتى مى بينم هر چيزى كه مى خورى بشقابش رو مى برى مى ذارى تو سينك بدون اينكه من بگم دختر منظم و مرتب من !تازه مال خواهرجون رو هم مى برى !ساره جون هم كه اصولا معتقد به بكار كرفتن ديگران در اين گونه مواقع است كلى قربون صدقه ات ميره!!!! ديروز هم بسيار مودب شده بودى ومى گفتى مامانى ايه نه(اره نه)بعيه(بعله)
یادی از ایام نه چندان دور! عکس ثنا در شش ماهگی.در حال بازی تو وان حمام
فدای نگاه قشنگت عروسکم.
در پناه خداوند باشی لحظه لحظه.