ثناجونثناجون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

نى نى عسلك

خواهر جون چه خانومى شده!!!

امروز وقتي من وبابايى از خواب بيدار شديم احساس كرديم چه خواب خوبى رفتيم !ساعت چنده؟اوه! ده ونيمه ! پس چرا جوجه ها بيدار نشدن؟بعله ديديم كه:ساره جون صبح از خواب بيدار شده وثناجون رو بغل كرده وباهاش بازى كرده وبعد هم يه ميز صبحونه اى چيده بيا وببين!چايي دم كرده !نون گرم كرده!ًواااااااااى چه دخملى چه خانووووومى!بوس بوس به هردوتا گل زندگيمون.عاشقتونيم من وبابايى!
22 بهمن 1391

قشقرق شبانه!

اواسط شب قبل از خواب بيدار شدي وشروع كردي گريه كردن من هم چون خيلى خوابم ميومد از بابايي خواستم بياد پيشت وارومت كنه .خانوم كوچولويي كه شما باشى بهت برخورده بود كه چرا بابا اومده من مامانو مى خواستم قشقرقى بپا كردى كه بيا وببين !حالا مگه اروم ميشدى بغلت كردم شيرتو بهت دادم فايده نداشت با شيرت هم قهر كرده بودى !!!خلاصه بعد از كلى گريه زارى بلاخره از خستگى خوابت برد.واي چقدر خوابم مياد!!!!!!! ...
22 بهمن 1391

شيرين عسل من!

نقلي من ،عسلي من خيييييييلي شيرين شدى، خييييييييلي ملوسك شدى ،اسمتو مى گى :ننا. عاشق نخ دندوني ودندوناتو نخ مي كشى (قربونت برم زوده هنوز ) مبهوت لالايى ساعت ده شبكه پويا مي شى چشم ازش بر نمي دارى ،با صداى اذان الله الله مى گى ،خيلى بلا شدى برات روي ديوار راهرو كاغذ چسبوندم تا نقاشى كنى تامن هستم بادقت روى كاغذ خلاقيتتو شكوفا مى كنى بعد زير چشمى نگاه مى كنى تا حواسم پرت مى شه مى رى رو ديوار مى كشى !در بازي قايم موشك استاد شدى و زود پيدامون مى كنى بعضى وقتام كلك مى زنى و از لاى دستت نگاه مى كنى واى كه دلم ضعف ميره واسه ى اين نگاه يواشكيت،وروجك مامان! وقتي هم مي خواى شير بخورى ميرى مى خوابى رو مبل وخودت شيرتو مى خوري بعد هم همون جا لالا مى كني ...
20 بهمن 1391

واااااى!ثنا اوخ شده!

ثنا نانازى من. خيلى مريض شدى بي قراري واز بغل من پايين نمى ايى .شبها ديگه براى بابا اخم وتخم مى كنى كه نمى خواى بابايى بخوابونتت مامان طفلكى ديگه خواب نداره. ولى چه اهميتى داره مهم اينه كه چشماي قشنگت دوباره بتونه لالا كنه.نمى دونم با اينكه اين قدر تدابير امنيتى رو واسه تو وساره جون به كار ميبرم چطوري اين ويروس كلك تونسته وارد بدن كوچولوت بشه واشتهاتو كور كنه وصدات رو به اين روز بندازه وحالا ديگه وقتي مي گي مامان ادم ياد اون پسرايي مي افته كه مى خوان وارد دوران بلوغشون بشن پر از خط وخش !ولى عسلك مامان انشاءالله زود زود خوب مي شي ودوباره با اون صداى نازكت مي گي مامان!ديشب كه از پيش اقا دكتر برگشتيم يه دفعه گفتي:دكته(دكتر) منم فوري گفتم:كجا رف...
4 بهمن 1391

اين دو تا خواهر!

ديشب خونه مامان جان بوديم خاله مريم وخواهر جون داشتن باهم كشتى مي گرفتن كه يه دفعه ثنا خانوم با گريه وجيغ اومد وسطشون وخاله رو كنار زد ودست خواهر جونشو گرفت وبا همون حال كه حالا غرغر هم بهش اضافه شده بود وزير لب إإإإميكرد ساره گلى رو كشيد تو اتاق بغلى .بعد هم با كشيدن دست خواهري بهش تفهيم كرد كه بشينه رو تخت واز جاش جم نخوره!!اخه اين دختر گلي ما خيلى خواهر دوسته .ساره جون تا مى شينه ثنا مى پره تو بغلشو لم مى ده بهش ودوتايي تلويزيون نگاه مى كنن .وقتى هم كه ثنا جون غذاشو خورده ساره رو به كمك مى طلبم كه با ترفند هاى خاصش يه چند تا قاشق بيشتر بچپونيم تو دهن اين عسل دونه . با خنده هاى ساره مى خنده وبا گريه هاش گريه مى كنه .فقط خدا نكنه در اتاق سا...
1 بهمن 1391

تفريحات سالم نى نى ها!!!

امروز باهم رفتيم كارگاه مادر وكودك ارديبهشت .با چند تا نى نى ناز ديگه مثل خودت بازى كردى وسر تاب بازى با يه نى نى ديگه به تفاهم نرسيدى وبا وساطت مامانى ها اون يكى نى نى رفت سرسره بازى .بعد هم كه با بقيه نى نى ها نشستى سر ميز و بازى فوت كردن .فوت كردن شمع ،ارد و فرفره.فقط يه مشكل كوچولو بود شيرين عسلم:شمع خاموش نمي شد ولى موهاى پيشونيت هى مى رفت بالا!!!!!!!!
25 دی 1391

يه دسته گل حسابى!

خوشگل خانوم امروز يه دسته گل حسابى به اب دادى .بابايي سه ساعت روي برنامه ى مطبش كار مى كرده كه شما ناغافل مى ايي تو اتاق بابا ويه راست ميرى سيم كامپيوتر رو از برق مى كشى !!!!!! واى قيافه بابا حتما خيلى ديدنى بوده من كه نبودم و توفيق پيدا نكردم بابايى رو تو اون حال ببينم !!بابايى ميگه يه مدتى فقط در جا سنكوب بوده حالا خوبه بابايى خيلى صبوره وعاشقته تازه يه بوس هم مزدت داده . ...
9 دی 1391

شب يلدا

ديشب رفتيم خونه مامان جان واسه شب يلدا البته يه شب زودتر.كلى ذوق كردى همش تواسانسور از خوشحالى جيغ مى زدى تا رسيديم يه راست رفتى سراغ عروسكاى تو ويترين وهمه رو كه بهم ريختى خيالت راحت شد واومدي توى بغل مامان جان جاخوش كردى.عاشق هندونه اى  والبته انار.ديشبم كه دلى از عزا در اوردى.عاشقتم وقتى با اون انگشتاى كوچولوت دونه هاى انارو بر ميدارى.بعد از شام هم چهار تايى يعنى تو با بابايى وخواهر جون وپسر خاله على حسابى قايم موشك بازى كردى .نمى دونى عروسكم اون موقع كه چشم گذاشته بودى ومي گفتى "اك،دووووو،سههههه"مى خواستم بخورمت از بس كه خوردنى شده بودى.
30 آذر 1391

همدلى خواهر جونا!

دخمل گلم .تو با خواهر جونت دوتايى با هم داريد دندون در مياريد دندوناى تو شيرى و مال ساره جون دائمى.براى دندونات خيلى اذيت ميشى تقريبا يه هفته اى رژيم مى گيرى وبى حال ميشى وبيشتر شير مي خورى ومنم غصه.تا يكى از اون مرواريدا بياد بيرون وسلام بده اون وقته كه دخمل گلم دوباره سرحال ميشه ومامان خوشحال.
29 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نى نى عسلك می باشد